دکترمحمدرضا عاملی تهرانی ، از بنیانگذاران مکتب وحزب پان ایرانیست و بزرگترین نظریه پرداز تفکر پان ایرانیسم محسوب میشود که از سن ۱۴ سالگی پای به عرصهٔ فعالیتهای سیاسی با گرایشات مشخصا ملی گذاشت و کتابها و مقالات بسیاری در زمینهٔ ناسیونالیسم دارد.
در سال ۱۳۰۶ خورشیدی برابر با ۱۹۲۷ میلادی متولد شد تحصیلات خود را در دانشکدهٔ علوم پزشکی دانشگاه تهران و با تخصص بیهوشی به اتمام رساند و بعدها با درجهٔ پروفسوری در همان دانشگاه به تدریس پرداخت.
وی که وزیر اطلاعات و جهانگردی در کابینهٔ جعفر شریفامامی و وزیر آموزش و پرورش در کابینهٔ ارتشبد غلامرضا ازهاری بود در نهایت سادگی زندگی میکرد به نحوی که پس از فوت، تنها یک ماشین پیکان و تعدادی کتاب را برای همسر و فرزندان خود به ارث گذاشت و از اینرو بازماندگانش در فقر کامل ماندند.
عاملی تهرانی پس از انقلاب سال ۵۷ و در دادگاهی که ریاست آن را حجت الاسلام صادق خلخالی( آدمکش) بر عهده داشت به جرم وزارت در دوران طاغوت و محاربه با خدا به اعدام محکوم شده و خلخالی شخصا حکم اعدام را با اسلحهٔ کلت کمری دربارهٔ وی اجرا کرد.
از دکتر عاملی تهرانی نقل می کنند که پس از صدور و ابلاغ حکم اعدام وی توسط دادگاه انقلاب، از خانواده و یارانش خواست «دیگر در اندیشهٔ او نباشند و تنها به ایران بیاندیشند»
دکتر عاملی تهرانی پس از شهادت
*****************************
[...لباس كارگري به تنش كرده بودند با جارو و سطلي در دست. آنقدر در همين چند روز لاغر شده بود كه نميشد او را شناخت. موقع ملاقات دو يا سه پاسدار كه از خطابشان به يكديگر به عنوان رفيق كجايي هستند ميشد فهميد بالاي سر دكتر ايستادهاند و وقتي تاثر مرا ديدند، يكيشان گفت: رفيق به حال اينها متاثر ميشوي؟ اينها زالوهايي هستند كه خون خلق را مكيدهاند!
دكتر نگاهي به آنها كرد و گفت: من خون خلق را مكيدهام؟
و بعد بيآنكه اعتنايي به خنده آنها كند گفت: خردم كردهايد، فكرش را بكن با مسلسل مرا ميبرند تا توالتها را تميز كنم. زمينها را بشويم. فكرش را بكن! اينها همه معاود عراقياند كه دارند انتقام شكستهايشان را از ايرانيان ميگيرند... باور كن از زندگي خسته شدهام و....
نتوانستم طاقت بياورم، بيرون آمدم و ماجرا را به بازرگان گفتم، زنده ياد داريوش فروهر در مورد دكتر عاملي بدليل لحظات مشتركي كه در گذشته داشتند و خيلي تلاش كرد اما دكتر رازي با خود داشت كه نميشد حفظش كرد. ساعت 11 شب بود كه او را آوردند، آنقدر لاغر شده بود كه به زحمت خود را سرپا نگاه ميداشت. آن شب شومترين شب زندان قصر بود در بازجويي به دكتر عاملي قول داده بودند اگر در دادگاه سخني از سينما ركس نگويد حداكثر به دو سال زندان قابل عفو محكوم خواهد شد. آن شب خيلي از ژنرالها هم بودند. چهرههاي سياسي گذشته را نيز شكسته و ويران شده ميتوانستي ببيني. با اين همه چهره عاملي با همه ضعف و شكستگي، با همان لبخند جاودانه از ديگران متمايز بود. خلخالي رييس دادگاه بود. زوارهاي بازپرس و منشي و برادر خليل طهماسبي تروريست فدايي اسلامي و رباني املشي اعضاي دادگاه هادي غفاري نيز حاضر بود. ادعانامهاي كه عليه دكتر عاملي تنظيم شده بود آن قدر مسخره بود كه حتي تماشاچيان دادگاه كه اغلب پاسدار و يا از خانواده چريكها بودند خندهشان گرفت. (دكتر عاملي تهراني يكي از عوامل كشتار 17 شهريور، و از افرادي بوده كه پايههاي رژيم را مستحكمتر كرده و او با فساد اخلاق و ....) جملات را نميشنيدم. دكتر مثل سياوش پاكيزه و مطهر آماده بود كه به ميانه آتش برود.
آرام برخاست و با شهامت تحسين بر انگيزي گفت: شما مرا محاكمه نميكنيد بلكه شما داريد ايران را محاكمه ميكنيد. سلمان پارسي ما شما را از جهالت و گمراهي بيرون آورد. امروز نيز انسانها را در سينما ركس زنده به گور كرديد و به آتش كشيديد تا از بوي گوشت سوخته پانصد ايراني سرمست شويد. دكتر ميگفت و ميخروشيد. چند بار خواستند ساكتش كنند حتي يك بار خلخالي گفت: به جاي اين حرفها توبه كن تا محكوم به زندان شوي و در زندان ما تبديل به آدم گردي!
دكتر فرياد زد شما، شما مرا آدم كنيد مرا كه با يزدانم الفت و عشق دارم، آدم كنيد؟!
ساعت 2 آرای را خواندند دكتر را به ده سال محكوم كرده بودند. برادر زاده بازرگان آمده بود كه به خلخالي دستور بازرگان را ابلاغ كند. روي كاغذي بازرگان با عجله نوشته بود (حجت الاسلام خلخالي با موافقت امام هيچكس را تير باران نكنيد و آقاي عاملي تهراني را به سلطنت آباد عودت دهيد).
صداي تير بلند شد. همه وحشت زده به طرف حياط دويدند. دكتر روي زمين افتاده بود و خلخالي با هفت تيري كه از خانه هويدا دزديده بود بالاي سرش!
يكي از افسران زنداني ساعتي بعد با چشم گريان گفت: وقتي دكتر را از دادگاه به سلول باز ميگرداندند خلخالي گفته بود: توي وزيرهاي شاه تو خيلي خوشگل بودي....
لحظاتي بعد به دستور خلخالي او را به حياط آورده بودند و قبل از بقيه كساني كه قرار بود اعدام شوند، به دست خود خلخالي تير باران شده بودند. ميگريستم و راه ميرفتم. تا سه راه زندان پياده آمدم.
و جمله دكتر توي گوشم زنگ ميزد. آخرين جملهاش: به همسرم و به يارانم بگوييد ديگر به من نيانديشند فقط در انديشه ايران باشند!]
منبع بخش نخست دانشنامه ویکی پدیا
منبع بخش دوم دکتر علیرضا نوری زاده
منبع بخش دوم دکتر علیرضا نوری زاده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر