شاهنامه رزمنامه ي جاویدان تاریخ ایران و حماسه ابدی زبان پارسی است که فردوسی بزرگ جهانسالار بی همتای عرصه ادب یکهزار سال پیش آن را سراییده است. شاهنامه پي کاخ رفیع زبان پارسی و بن شکوهمند وحماسی نژاد آریایی است. شاهنامه فروغ غیرت و حمیت ملی را در تابنده ترین جلوه ها بازتاب می دهد و به سان دژی مستحکم و تسخیر ناپذیر پاسدارغرور افتخار و شرافت ملت بزرگ ایران در پهنه فرهنگ و تمدن گیتی است.
آفرین بر روان فردوسی آن همایون نژاد فرخنده
او نه استاد بود ما شاگرد او خداوند بود ما بنده
نگارش پیرامون شاهنامه این اثر فنا ناپذیر کاری است بس شیرین، لذت بخش و در عین حال سخت و دشوار. باز شناساندن تفکرات این نابغه کلام و ادب و این استاد مسلم فنون رزم و نظام و حکیم گرانمایه طب و بالاتر از هر چیز و همه چیز این میهن پرست راستین ، وظیفه هر ناسیونالیست ایران پرست است.
تا طبع ترا نماند پروای سخن نام گهری برون ز دریای سخن
فردوس مقام بادت ای فردوسی انصاف که نیک داده ای جای سخن
شاهنامه یکی از افتخارات مسلم ملت ایران است اندیشمندان بسیاری از کشورهای جهان کوشیده اند از اینگونه رزمنامه هایی که نمودار شجاعت و توانایی و سروری و گویای گوهرها ي عالي انسانی است به رشته قلم درآورند و به هنگام صلح و جنگ بر بالا بردن سطح مکارم اخلاقی مردم و نوازش غرور ملی بازگو کنند. اما اگر نگوییم نتوانستند، کمتر همانند حماسه سرای توس توفیق یافته اند.
اصالت انگیزه ها در روایت افتخار و شرافت در ید صحت عملِ عامل آریایی در شاهنامه است پهلوانان و قهرمانان با اتكا به همان اصالت انگیزه ها کششی عقلانی معطوف به هدفي ملی را دنبال می کنند تا دستاوردي تاریخی داشته باشد. در این بیان حد و حدود اراده شخص در پیشبرد امور جمع نمایان کننده حل مسأله فردیت است.
دشمن شناسی در شاهنامه معطوف به دشمنان خونی- نژادی است و در رأس آنها عربهای تازی . تازیان که به ذات خود واجد مفاسد بی شمارند.به اقرار تازی نامه ها و شهادت شاهنامه از دشمنان يقيني و دیرینه ملت ایران هستند. فردوسی درمطرح نمودن سبعیت دشمن از بیان انگاره های ملی غفلت نورزیده و با معیار میهن پرستانه شرح درد پادشاه ایران رابيان می کند آنجا که در پی تازش تازیان و از هم گسیختگی سپاه و لشکر یزدگرد سوم ناچار از مهاجرت به خاور ایران به قصد متحد کردن مردم وتشکیل سپاه و لشکری جدید با موردخیانت واقع گشته و فرمان قتل او توسط ماهوی سوری داده می شود و سرانجام آن دستور ناروا انجام می پذیرد تا دودمان ایرانی بر دود سیه فام تازیان برای صدها سال برباد رود. شاهنامه در شرحی بسيط و يكپارچه به داغ غمی تاریخی را روایت می کند، اوج این تراژدی نابودی مردم پس از قتل رهبرشان و به خاک افتادن پادشاه ایران زمین است:
فتاده بر خاک تن شاه ایران زمین پر از خون و پهلو به شمشیر پاک
قدرت کلام در مصرع نخست آتش به جان مخاطب از پس قرنها زنگار و بی تفاوتی می زند بيانی مستحکم وجانگداز حاوي قویترین احساس انسانی نسبت به جان باختگان راه سرافرازی ایران وتقويت حس انتقام از دشمنان این آب و خاک.
در تاریکترین گاه تاریخ که تازیان برای نابودی ایران تمام عیار حمله کرده بودند و هر آنچه از پلیدی در انبان هیکلشان انباشته شده بود یکسره بیرون ریخته بودند تا کار ناتمام گذشتگان خود را در محو گذشته و تاریخ و افتخارات ایران کامل کنند ، فردوسی با شاهنامه خود از قهرمان ایرانی و از مرگ پر افتخارش می سراید ، رستم فرخزاد سپه سالار ایران که یک تنه در برابر فوج سپاه تازیان مقاومت کرد و دلاورانه جان باخت.
لب رستم از تشنگی شد چو خاک دهن خشک وگویا زبان چاک چاک
یکی تیغ زد بر سر ترگ اوی که خون اندر آمد زتارک بر روی
چو دیدار رستم زخون تیر شد جهانجوی تازی برو چیره شد
دگر تیغ زد بر برو گردنش به خاک اندر افکند جنگی تنش
به یقین پیش بینی سردار سخن درست بود که گفت:
کزین پس شکست آید از تازیان ستاره نگردد مگر بر زیان ...
تبه گردد این رنج های دراز نشیبی دراز است پیش فراز
تراژدی تاریخ ایران، تراژدی پایان ناخوشایند و غم انگیز و عبرت آموز شاهنامه است. آنجا که با همه فداکاری های شجاعان ایرانی در برابر دشمن نژاد ايراني و موجودیت ملت ایران ما کامیاب نبوده ايم ،این عدم موفقیت به دليل پذيرش شعار میان تهی نوع دوستی و بشر دوستی و یکسان انگاری میان ما و تازیان است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر