۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه

روشنفکر به ظاهر سیه کار به واقع

تاريخ معاصر روشنفكري ايران از زمان ميرزا ملكم خان ناظم الدوله تا امروز تاريخ پر نشيب و فرودی  طي كرده روشنفكري در اين كهن بوم به صورتهاي مختلف عرصه بروز داشته وابراز شده روشنفكري كه غالبا از نفوذ خود نه در راه سرفرازي ميهن بلكه در راه استيلاي هژموني انديشه هاي ويرانگر اَنيرانيان بر ملت استفاده كرده ومي كند .
روشنفكر ايراني يك معناي افواهي از هر نظر وشخص صاحب نظر ملت خواه دارد روشنفكر هميشه خود ومردم را تفكيك دو واحد تفكر در يك بستر به نام جامعه مي داند . روشنفكر در فضايي انتزاعي جامعه را آنچنان آناليز مي كند كه در کتابهای جامعه شناسي كلاسيك خوانده است نه آنطور كه جامعه واقعي بر آمده از ملت، روشنفكر هرگز به روشنگري علاقه اي ندارد وتكفير روشنگر جز لازمه روشنفكري است چراكه روشنگري باعث تصديع موقعيت ومقام روشنفكر است وروشنگر بازار لفاظي وتاتول روشنفكر را تخته مي كند .
روشنفكر در ايران محصول شرايط حاكم بر پولتيك جهان وتابعي از تفكر فلسفي – سياسي متفكران غربي است روشنفكر ايراني خود به ذات موجودي ميان تهي وفكري فاقد تفكر است ،مجموع وجود رهنمودهاي روشنفكر رهي جز به راهكاروي فلاسفه وسياسيون غربي ودر دوران نه چندان دور متفكران شرقي نيست چه انديشه جزيره اي چه قاره اي .

روشنفكري كه بايد در شناخت پديده ها از چيزي فراتر از ادراكات حسي بهره برد واز الگوهاي علمي كه عمدتا درعيني شدن مباحث تئوريك نقش به سزا ايفا مي كنند اگاهي يابد ،آگاهي ندارد ونمي داند كه تئوري كه فاقد بنيه لازم در تبديل شدن به فعليت وپراتیک است درجوهر خود آبستن پارادوکس ودر نهایت عرضه ضعف تئوریک است روشنفکر فکری است که حضور فعل شدن را درک نکرده به دنبال فاعل می گردد اونمی داند دراختیار داشتن شرح وگزارشی تحلیلی تماما مبتنی بر واقعیتهای صحیح ضرورتاً اتفاق آن نظریه بر مبنای تحلیل راتضمین نمی کند .
نگاه روشنفکر امروز جامعه ما نگاه به سیطره گفتمانی رایج درجهان با ایجاد نزدیکی و تصافح با اندیشه فرنگ است او با همزاد پنداری خود با اومانیسم سفیر و مبلغ مدرنیته شده وارتزاق را در بساط سفره مدرنیته یافته وبا دعوت به پیروی از عادات لیبرال دموکراسی و سر پیچی از ناسیونالیسم به ترویج باورها وآداب وعادات مدرنیته می پردازندروشنفکر در فضای گل خانه ای تبلور وتجسم روح خود بنیاد دموکراسی مدرن را می کاود او دموکراسی رابا اصالت ملت متناقض وبه هیچ روی با میهن پرستی قابل جمع نمی داند .
گروهی از روشنفکران نیز در عین پای بند به مبادی مبانی تفکر لیبرال دموکراسی تا درصد چند نیم نگاهی به میهن وتاریخ می کنند که البته نگاهشان به تاریخ میهن نگاهی نقادانه است اگر خصمانه نگوییم .اما کلیت روشنفکر در ایران به طور یقین اجماعی ننوشته بر انترناسیونالیسم وامروزه بر کموسمو پولیتیسم دارد به طوریکه هردم هر شخص هر تفکر وجریانیکه برمیهن وملت وتاریخ پرشکوه تکیه کند وراهبری راهبرد جامعه را ناسیونالیسم وملت سروری بداند راعامل طی نشده تکامل تاریخ می خواند وبر جبر زمان تکیه کرده که باید ازمیهن گذشت تاجهانی شد وباید مردم قربانی خواست اوکه همانا جعل اومانیسم در قالب لیبرال دموکراسی است شوند .
خودخواندگی راسیونالیسم حاکم بر روشنفکر ریشه در اومانیسم برخاسته از متفکران فلسفه پس از تبدیل فرآیند هومانستیکا به اومانیسم ،دارد .این فکر ادراک عقل حسابگرانه است وجز به سافل اندیشه وعقل اعداد اندیش انتها ای ندارد .
روشنفکر معاصر که در هر حال درحال بازخور اندیشه دگران است ،در بهترین حالت وبهترین شخص پی یا پی به دنبال تولید همان آراء بیات شده ازآنسوی مرزها می باشد .
زمانی تا به کمر خم در آستان تجدد غرب شده همه فکر غرب را پسندیده احوال جامعه ای می دانست که خصوصیات خاص آن ومشکلات عدیده اش هرگز بانسخه جوامع دیگر پیچیده نمی شود وپس ازآن طی اندک مدتی باگردش عقیده روشنفکر پیرو محض جهانبینی مارکسیسم – لنینیسم شد وهر گونه بدعت درون زا را به زیر تیغ روزیونیست گردن زد .
این روشنفکر مفعول اندیشه چپ مبدل به روشنفکری تمامیت خواه وجزم اندیش ومطلق نگر شده ودر برابر مارکسیسم خود را با خته وبا وجود فقر فلسفی دکترین فوق را به صورت ائیدولوژی تمام ارکان وادوار زندگی ساخته وبرای بسط نظریه خود به تحمیل عقیده پرداخت روشنفکر باالگو بردای ساده اندیشانه از روایتهای مختلف مارکسیسم ، لنینیسم ، مائو یسم وکارلوس ماریگلا تحت نظر آراء رژی دبره بدون تفکر خلاقانه وشناخت عمیق از بطن مارکسیسم بر اساس آن تفکر غیر پویا وناقص نظریه سیاسی چپ مبنی بر مبارزه طبقاتی ، تشدید تضاد طبقاتی ودیالکتیک ماتریالیسم  را ارائه کرد که مشخصا شکست این اندیشه عاریه انکار ناپذیر وغیر قابل تردید بود .
در سه دهه گذشته مردم ماشاهد نمو کسانی بودند که خود را روشنفکر دینی می خواندند اینان که اوج  تکبر نسل روشنفکری اند ، از ناکجای سربرآورده درراستی تبدیل دین به دین انقلابی وحکومت دینی قلم فرسائی کرده اند . روشنفکر دینی با سپر کردن الفاظ دل فریب وجوان پسند وتغییر تعبیرات دینی تا سطح تحریف تنها برای تعریف پیش رفته ، در پشت این طنازی معنای مفاهیم وباطن قدسی کلمات رااستعمال می کند روشنفکر دینی با غیر قدسی خواندن هر چیز جلا ناسوتی به کلام خود می دهد وباعث وارونگی نص صریح دین در امور جاری وحتی بنیادین می شود تحلیل این روشنفکر دینی براین حقیقت استوار است که امروزه تکلم دینی خریدار ندارد وهر روز هرکسی به فراخور فهم ودرک خود از پیوندهای دینی می گلسد ، او با جلا ء مطلب سعی وافر در تحمیق فرد به واسطه تعلیم خود دارد .
روشنفکران دینی که در این چند سال اخیر تهیه وتولید شده اند خود داستان کمیک استریپ تاریخ روشنفکری درهمه ادوار معاصر جامعه اند . روشنفکر در جامعه برای تفسیر وضع موجود به وجود می آید ودر این فرایند به یک کاست اجتماعی تبدیل شده کاست روشنفکر همانند هر طبقه دیگر اجتماع درگیر مدنیت احتیاج به گذران زندگی دارد این کاست از پیوندهای وثیق خود با حاکمیت استفاده کرده برای حل مشکل معشیت رو به سوی حکومت می آورد ومستقیما یا تحویلی شروع به توجیه وجه پلیدی منشعب از حاکمیت می کند هرگاه ودر هر غالب ودر هر عنوان به توجیه وجه پلیدی منشعب از حاکمیت می کند .هرگاه ودر هر غالب ودرهر عنوان به تئوریزه کردن جمهوری چه جمهوری بر شالوده لیبرال دموکراسی چه انواع نوع تئو کراتیک است روشنفکر دینی مبلغ و سخنگو نماینده آن پردازش تئوریک است.عرصه نزاع تئوریک روشنفکر ومردم درجامعه رخ می دهد وچون روشنفکر مجهز به تحصیلات وفن بیان است عموما غالب در هر مناظره بادگران خواهد بود ودراین صورت وضع حاصله از این نزاع به نفع آراء روشنفکر خواهد چرخید .
اشتهار روشنفکر به انفعال در زمان لازم وتنگنا ولاقیدی در بزنگاه های تکرار ناشدنی معروف حضور است اما همین روشنفکر پس از طی شدن دوران آپولیتیسم جامعه وشکوفا ای جوانه های امید وهیجانات بنیادین قفل سکوت شکسته مشغول لفاظی در مدح وثنای عملکرد خود درآن دوران وشرایط سخت     می شود . روشنفکر با بیان خود سعی در نشان دادن utopia در آینده می کند حال انکه از نظرات او جز dystopia نصیب یک ملت نخواهد شد .
روشنفکر معاصر توان تفکر مستقل وخود انگیخته وغیر تقلیدی رانداشته وندارد وهمین امر موجب سطحی وبلوغ نیافتگی وضعف تاریخی روشنفکر است فقدان تفکر در تاریخ روشنفکری ایران ریشه دراین مهم دارد که این جریان محصول طبیعی سیر تاریخی جامعه ایرانی نبوده وتنها با دخالت وتزریق افکار اَنیرانی به ممات نرفته وبه حیاتی دون قدرتن داده روشنفکر استعداد عجیب دربه تباهی کشاندن بزنگاه های ظفر نمون میهن دارد زمانیکه اتفاقی نادر ومعجزه آسا که می تواند حسن مقطع تاریخ این کهن بوم باشد روشنفکر این استاد چیره دست آن حسن مقطع رابه سوء مطلع ابدی تبدیل میکند که باز پرداخت بهایش خوب بهاء چندین نسل جوان غیور خواهد بود .
                                               بیژن جانفشان
                                            

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر