۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه

روشنفکر به ظاهر سیه کار به واقع

تاريخ معاصر روشنفكري ايران از زمان ميرزا ملكم خان ناظم الدوله تا امروز تاريخ پر نشيب و فرودی  طي كرده روشنفكري در اين كهن بوم به صورتهاي مختلف عرصه بروز داشته وابراز شده روشنفكري كه غالبا از نفوذ خود نه در راه سرفرازي ميهن بلكه در راه استيلاي هژموني انديشه هاي ويرانگر اَنيرانيان بر ملت استفاده كرده ومي كند .
روشنفكر ايراني يك معناي افواهي از هر نظر وشخص صاحب نظر ملت خواه دارد روشنفكر هميشه خود ومردم را تفكيك دو واحد تفكر در يك بستر به نام جامعه مي داند . روشنفكر در فضايي انتزاعي جامعه را آنچنان آناليز مي كند كه در کتابهای جامعه شناسي كلاسيك خوانده است نه آنطور كه جامعه واقعي بر آمده از ملت، روشنفكر هرگز به روشنگري علاقه اي ندارد وتكفير روشنگر جز لازمه روشنفكري است چراكه روشنگري باعث تصديع موقعيت ومقام روشنفكر است وروشنگر بازار لفاظي وتاتول روشنفكر را تخته مي كند .
روشنفكر در ايران محصول شرايط حاكم بر پولتيك جهان وتابعي از تفكر فلسفي – سياسي متفكران غربي است روشنفكر ايراني خود به ذات موجودي ميان تهي وفكري فاقد تفكر است ،مجموع وجود رهنمودهاي روشنفكر رهي جز به راهكاروي فلاسفه وسياسيون غربي ودر دوران نه چندان دور متفكران شرقي نيست چه انديشه جزيره اي چه قاره اي .

۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

مصطفی باد کوبه ای شاعر ملی ایران



به یقین دکتر مصطفی باد کوبه ای از نوادر شعر و ادب تاریخ ایران است . سراینده ای چیره دست و توانا که دانش و ذوق ادبی خود را با تعهد به ملت ایران پیوند داده و درد نسل خویش و جوانان میهن را در چکامه های زیبای خود می سراید ،مصطفی باد کوبه ای ((امید)) فارق از همه ی تهدید ها و فشار های فزاینده ای که به او وارد می آید همچنان به مبارزه خویش در سنگر شعر و ادب ادامه می دهد به یقین امروزه تنها کسیکه شایسته ی عنوان شاعر ملی ایران است مصطفی باد کوبه ای می باشد.
این تارنگار افتخار دارد یکی از زیبا ترین اشعار ایشان را منتشر می نماید.

در خاک غم
دامن بگشا خاک اهورایی ایران                 بر جسم عزیزی که تو را داشت چنان جان
این پیکر عشق است که مستانه بیاید            مست از می حب الوطن و ساغر ایران
دامن بگشا مام وطن چون که رسیده است      بر خاک تو از خانه ی غم نادره مهمان
تا صف کشد از بهر قدومش به خوشامد        امروز به یک  باره خبر کن همه  را هان
 یک سو پدر فخر وطن کورش جاوید           در دست یکی لوح از ازادی انسان
در سوی دگر کاوه و آن پرچم چرمین           خورشید صف آید از خاک سپاهان
برگوی که آراش زبلندای دماوند                چون تیر کشد پر به سوی ملک سجستان
 یک سو به ادب باشد با جوشن و با خود        سرباز وطن شیر ژیان رستم دستان
 سیلی زده بر تازی مغرور ستمگر             خرم برسد بابک محبوب نیاکان