۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

قدرت ناسيوناليسم







ناسيوناليسم جلوه شكوه عظمت نياكان و مظهر آگاهي ملي است . ناسيوناليسم كاملترين نمود خرد و كهن ترين و نخستين احساس خود جوش فرد به آگاهي جمع است باز جست هويت ، ضرورت مطلق انسان به ريشه خود در خاك ميهن است و ناسيوناليسم پديدار كننده جوشش ميهن پرستي و كوشش نگاهباني از ميهن نياكاني و پرافتخار به جامانده در دست ما است .

واژه ناسيوناليسم عنوان فراگير هويت ملي و بنيان مليت است ، هويت ملي همبود و همپوش هويت خوني ، نژادي ، زباني و سرزميني است . اما در جهان مدرن هويت ملي را ميتوان هويت بنيادي خواند . يك ملت در گاه امروز از موجوديتي نشات يافته كه قبلا يك هويت يكسره مستقل و به طور محض ناب و خالص بوده ، اسطوره ناسيوناليسم رستاخيز ملت را چاره ناپذير ميكند
. ناسيوناليسم باز نمودن آن اراده ملي است كه ميبايست همه اعضاي ملت به آساني در آن شريك باشند زيرا به عنوان اعضاي

 ملت راه ديگري جز شركت در اين اراده ملي ندارند و همين اراده ملي است كه ميهن پرستي ناب را به ترجمان ناسيوناليستي هر

يك از اعضاي ملت مبدل ميكند و نوزاي ملتي سترگ از بطن ميهني بزرگ را مهيا ميسازد . قدرت ناسيوناليسم چنان مهيب است

که به یکباره مردمی زیر ستم اغیار و اَنیرانیان را همگرد و متحد و مبارز و پیروزمند می کند چنين است قدرت خارق العاده و بي

پايان ناسيوناليسم كه بسان معجزه اي در شوم ترين گاه شب روشنايي بخش و گرداورنده يك ملت ميشود . خام پنداران بدنيت

براي ناسيوناليسم دووجه در نظر ميگيرند كه يك ناسيوناليسم مثبت است و يك ناسيوناليسم منفي كه باعث ويراني و پيدايش

شوونيسم ميشود . به يقين هرگزناسيوناليسم حتي در قالب شوونيسم منفي نيست بلكه به طور قطع باعث سربلندي يك ملت و

سرفرازي آن كشوری مي شود. كه راديكال ناسيوناليسم در آن نمو پيدا ميكند . ناسيوناليسم نيروي بس عظيم و انرژی بي پايان

اما مستتر در روح ملت است ناسيوناليسم تنها عامل رهايي بخش كشور از زير سلطه اغيار است .

ميتوان به چند نمونه از رهايي بخشي مردم جهان كه به واسطه توسل به ناسيوناليسم حادث شده است اشاره كرد . پس از نبردهاي سنگين پاترياتيسم ها به رهبری جورج واشنگتن ( ناسيوناليستهاي آمريكاي شمالي كه به آنها پاتريوت هم گفته ميشد ) عليه امپراتوري انگليس شد و پس از آن، در 4 / ژوئيه / 1776 به وسيله توماس جفرسون در كنگره مهاجرين ، (اعلاميه استقلال) آمريكا از زير بار استعمار انگليس را اعلام كردند . اين سند كه توسط ميهن پرستهاي آمريكايي تهيه شد اعلام مي كند كه سيزده مستعمره علقه هاي خود را با دولت و كشور بريتانيا قطع ميكنند و خود كشوري مستقل تشكيل ميدهند در طولاني ترين بخش اعلاميه سياهه تفضيلي عليه پادشاه انگليس است . اين فهرست بالا بلندي از سوء استفاده ها و تجاوزات خاصي كه پادشاه انگلستان و سربازان استعمار گر انگليسي مرتكب شده اند از جمله عدم موافقت با قوانين مجمع قانونگذاري مستعمره اسكان نيروهاي نظامي در منازل مردم ، عدم حمايت از توده مردم در مقابل حملات ، قطع داد وستد با جهان و غيره .
در فرانسه ژوگويستها (‌ميهن پرستان ) منافع عاليه كشور (Raisand'etat) را صدر برنامه هاي خود داشته و دارند اين موضوع جنبه تاريخي در فرانسه دارد زمانيكه تمامي جوانان فرانسوي با افتخار تمام در ارتش بزرگ ( گراند آرمه ) ناپلئون ثبت نام ميكردند تا افسانه وحدت اروپا را بر پايه هاي اخلاقيات فرانسوي پي ريزي كنند . تنها در فرانسه سه انقلاب و پنج جمهوري به خاطر احياء و اعاده ناسيوناليسم رخ داد اين ايمان مردم فرانسه به ميهن خود در سخنان شارل دو گل معمار جمهوري پنجم فرانسه نمودي بارز مي يابد آن زمان كه گفت : ( من تمام عمر ايده مشخصي از فرانسه داشتم . اين همان قدر كه ملهم از احساسات است از منطق الهام ميگيرد من احساساتي فرانسه را چون شاهزاده خانم داستانهاي پريان‌، به تصوير ميكشم كه خود را وقف سرنوشتي استثنائي و متعالي كرده است . به طور غريزي احساس ميكنم كه مشيت الهي او را براي پيروزيهاي كامل يا شور بختيهاي عبرت انگيز آفريده است اما بايد دانست فرانسه بدون شوكت و بزرگي نميتواند فرانسه باشد) مهين پرستي در ژاپن ، ناسيوناليسم ژاپن نوعي خاص از اعتقاد به ازل گرايي نژاد پرستانه است ژاپنيها خود را (( يا ماتو ميزوكو )) يا نژاد ژاپني كه خالص و برتر است مي دانند در ژاپن به خاطر حفظ خون و نگهباني از سنن و آيين شان از سده هفدهم تا قرن نوزدهم از سياست ورزي و برقراري روابط ديپلماتيك جدي با ساير كشورها دوري گزيدند اين سياست كناره جويي به نام (( ساكوكو )) در تاريخ ژاپن معروف است سه نسل نخست شوگونها يا ( جنگ سالاران توكوگاوا ) تبليغ عيسوين در ژاپن به خاطر بيان برابري انسانها ممنوع كردند .
ژاپنيها پيوندي ناگسستي با آيين (( شينتو )) دارند در این آیین گفته شده نژاد اين مردم از نژاد الهه آفتاب است ناسيوناليسم در اين كشور پيروزيهاي خود را مرهون كاميكازه يا ( نسيم الهي ) مي دانند كاميكازه به عنوان دخالت (( كامي )) معبد (( ايزه )) درنبرد با دشمنان به ويژه مغولان است زمانيكه 140 هزار متجاوز مغول برای تسخير ژاپن به نزديكي سواحل آن كشور رسيدند طوفاني سهمگين شروع شد و تمامي يكصد و چهل هزار نفر را نابود ساخت .
ژاپنيها به واسطه احترام ويژه به ميهن خود و داشتن روح ميهن پرستي به پيشرفتهاي صنعتي و كشاورزي زيادي دست يافتند ناسيوناليسم در ژاپن تا به آنجا طرفدار دارد كه هر ساله رهبران و مردم ژاپن به معبد (( ياسوكوني )) كه آرامگاه دوميليون و نيم سرباز جان باخته در جنگ جهاني دوم و چهارده ژنرال ژاپني كه بسیاریشان به وسيله دادگاههاي نظامي متفقين به عنوان جنايتكار جنگي معرفي و يا اعدام شدند مي روند و علارغم اعتراض همه جانبه کشورهایی نظیر کره، چین، کامبوج و حتی استرالیا برای شادی روح آنها و رستاخیز دوباره امپراتوري مقدس ـ نه امپراتوري پارلماني ـ دعامي كنند و مراسم مذهبي ويژه شينتو را به جاي مي آورند .
آلمان . آلمان كه تا سده نوزدهم در نتيجه اشغال توسط نيروهاي خارجي ، شكافهاي ناحيه اي و اقتصادي و جنگ داخلي سياسي ، مذهبي ناشي شده از جنگ سي ساله قطعه قطعه و تجزيه شده بود بر خلاف بريتانيا و فرانسه ، فاقد يك دولت مركزي قدرتمند و نهادهاي تثبيت شده اداري و قانون گذاري بود آلمان كه به واسطه تهاجم ناپلئون و نبردهاي بي فرجام مذهبي بخصوص پس از ترجمه انجيل به وسيله مارتين لوتر به شدت عقب مانده بود ناگاه با جهش فكر روشنگران جامعه به سوي اصول ناسيوناليسم، خيزش مردم در ره آرمان ميهن به راه افتاد و آلمان به طور سرسام آوري پلكان ترقي را طي كرد .
دگر بار، ناسيوناليسم بود كه مردم آلمان را از چنگال اسارت متفقین  غالب در جنگ جهاني اول و تحميل قرارداد ننگ آور ((ورساي )) رهایی بخشيد اين قرار داد تحميلي كه به وسيله 32 كشور در يك طرف و فقط آلمان در طرف ديگر بسته شده بود شامل 448 ماده كه با متمم اش در 15 بخش تنظيم و تحرير و تحميل شده خط به خط و واژه به واژه اش در راستاي تحقير و اجحاف مردم آلمان بود در زيربه چند ماده از قرار داد ورساي اشاره ميكنم :‌
ماده 45- آلمان ملزم به پرداخت مالكيت تمام و كمال و مطلق ذغال سنگ منطقه (( سار )) به فرانسه است كه اين واگذاري شامل حق بهره برداري آزاد و بدون قيد و شرط به فرانسه خواهد بود .
ماده 99- آلمان در راستاي خواست قدرتهاي متفق از كليه عناويني كه بر اراضي واقع در ميان بالتيك و مرزهاي شمال شرقي و شمال پروس داشته چشم پوشي ميكند .
اين قرارداد همانطور براي آلمانها ننگين بود كه قرارداد تركمانچاي براي ما خفت بار قرارداد ورساي به وسيله كمونيستهاي پارلمان مانند فيليپ شايدمان وگرتزنيسكي پذيرفته شده بود. تاریخ امضای این قرارداد در روزشمار فرانسه به (( ژرژ كلمانسو )) معروف است . با رستاخيز درباره ناسيوناليسم در آلمان برگ برگ اين قرارداد به وسيله ميهن پرستان پاره شد .
نه تنها ناسيوناليسم باعث سرفرازي درباره مردم آلمان شد بلكه باعث وحدت اتريش و آلمان كه در تاريخ به (( آنشلوس)) معروف است نيز گرديد . اتريشيها كه وحدت با سرزمين مادريشان آرزوي ديرينه و خواست تاريخيشان بود در تب الحاق به مام ميهن ميسوختند اما دول متفق و در راس آن انگلستان مانع اين وحدت ميشد . اما پس از روي كار آمدن ناسيوناليستها در اتريش و صدر اعظمي آرتور سيس اينكارت و همبستگي با ناسيوناليستهاي آلمان در 12/مارس / 1938 اين آرزوي ديرينه اما سركوب شده اتريش و آلمان جامه عمل پوشيد و با پيدايش آشلوس ديگر بار يك ملت واحد در غالب يك كشور واحد به وجود آمد .
قدرت ناسيوناليسم در بعد اقتصاد جهش فوري رفاه اجتماعي و ثروت ملي است در هر زمان كه اقتصاد يك دولت برپايه ناسيونال اكونوميك پي ريزي شود به واسطه جوهر ذاتي ناسيوناليسم كاركرد رفاه اجتماعي افزايش يافته و در كشورتوليد ثروت ميكند . به جرات مي توان گفت كه رفاه اقتصادي بشر سابقه اي به درازاي سياستهاي اقتصادي ناسيوناليستي دارد .
از منظر اقتصادي ، ناسيوناليسم ميتواند تحصيل كننده توسعه و مدرن سازي و انگيزه اي براي بهبود سطح زندگي توده ها باشد و در نهايت نيروي توسعه را بكار پيشرفت كشور گيرد . از سوي ديگر ناسيوناليسم ميتواند فرايند توسعه ملي را وسعت دهد و اقتصاد ملي را گسترش داده به يك اقتصاد برتر جهاني تبدیل كند بدون آنكه در دام گلوباليسم ( جهاني سازي) بيفتد . ناسيوناليسم اقتصاد در يك كشور را ميتواند به عنوان سياستي اقتصادي در قبال دنياي خارج تعريف كند كه مبين پيشبرد منافع يك دولت ملي معين است .
جريان اصلي علم اقتصاد سابقه سياستهاي اقتصادي ناسيوناليستي را به ترجيحات ملي يك كشور در مقطعي خاص از شرايط تاريخي مي رساند و مهمترين مسئله مرتبط با كسب استراتژي اقتصاد ملي كشف ترجيح اجتماعي در رابطه با رفاه به وجود آمده از اقتصاد ناسيوناليستي است .
در مبحث اقتصاد و استفاده ابزاري از اقتصاد در راه استيلا يافتن بر كشورهاي ديگر بخصوص كشورهاي توسعه نيافته اما داراي ذخاير طبيعي فراوان و مواد خام اوليه دولتهاي بيگانه با سوء‌نيت سياستهاي اقتصادي خاصي دارند از جمله ميتوان از سياست تاكتيكي (( دامپنيگ )) غارتگرانه نام برد . دامپنيگ به نيت انهدام صنايع اساسي يك كشور به وسيله يك يا چند كشور رقيب ودشمن استفاده مي شود . زمانيكه كشور هدف اين سياست داراي تقاضايي با قيمت كشش افزايش باشد دامپينگ اوضاع تجاري وموازنه پرداخت را در آن كشور به نابودي ميكشاند .
از ديگر سياستهاي اقتصادي ميتوان از تاكتيك اقتصادي (( اثر تنگنا )) را نام برد اين سياست كه بارها و بارها عليه كشور ما ايران استفاده شده و نمونه همه جانبه آن در زمان 1331 به ايران تحميل شد محاصره اقتصادي و همه جانبه يك كشور به قصد از پا در آمدن مردم و در نهايت سقوط دولت استفاده ميشود روح تئوري اين تاكتيك خلاصه شده در مسدود كردن ورودي اساسي يك كشور و بستن خروجي صادرات است اين عمل بسرعت افت اقتصاد و فلج شدن چرخه زندگي را به همراه دارد .
اما تنها راه حل مبارزه و بي اثر كردن چنين سياستهاي سوء اقتصادي مجهز بودن به اقتصاد ناسيوناليستي است . ناسيوناليسم به ما اجازه مي دهد كه با چنين علم مخوفی علمي و موثر برخورد كنيم .
اقتصاد ناسيوناليسم به ما سياست اوتاركي (Autarky) را نشان ميدهد اوتاركي همان خود بسي يا خود كفايي اقتصادي همه جانبه است كه با بسيج توده اي تمام امكانات با رعايت كامل حق مالكيت خصوصي و سرمايه داري ملي رفع كليه مايحتاج كشور از طريق تامين منابع داخلي و افزايش سطح كيفيت  محصول ميهني و محدود كردن واردات غير ضرور از طريق وضع قوانين گمركي و ماليات هاي سنگين به همراه خواهد داشت .
آونگ ناسيوناليستي در راستاي شكوه تاريخي حركت ميكند . ناسيوناليسم ميراث مشترك سنتهاي مشترك ، زبان مشترك ، و ياد آمد دردها و رنجهاي مشترك يك ملت است .
ناسيوناليسم عامل تحكيم و همگرايي و الحاق طلبي ( ايردنتيسم ) و ضد تجزيه طلبي و فدراليسم است ناسيوناليسم تنها پديده اي در جهان است كه ميتواند بي هويتيها و نظامهاي تجزيه طلب را ريشه كن و به جاي آن خرد جمعي پيوند ملي گرايانه را پي ريزي كند . ناسيوناليسم يگانه سنگر مبارزه عليه بنياد گرايي ( فوند امانتاليسم ) ، ماركسيسم و فدراليسم است. ناسيوناليسم نياز تسليم شدن به آرمان فوق شخصي است . ناسيوناليسم ، ایستا ‌نيست بلكه فرايندي است كه همواره در حال رشد و پويايي است اين فرآيند بر قدرت سياسي و اقتصادي ، سازمان و ساختار اجتماعي وعملكردها و باورهاي فرهنگي تاثيري ژرف مي گذارد و آنها را تعالي مي بخشد . قدرت ناسيوناليسم در غالب دولت ملي تجلي مي يابد و دولت ناسیونالیسم میهن پرست بهترين و موثر ترين و سريعترين وسيله براي توسعه و تكوين نبوغ و احيا ء و شكوه و عظمت يك ملت است .



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر