۱۳۹۰ مهر ۱۲, سه‌شنبه

جمشید جوانشیر - یک مرد یک شهر


زمانیکه یک مرد اراده میکند شهری بسازد برای شادی همگان  آنگاه مصمم و با انگیزه قدم در راه تحقق رویای خود مینهد در این مسیر یکه و تنها با خیل مصائب دست و پنجه نرم میکند و پیش میرود او که سالک راه مهر ورزی به مردم است در  این تعالی  از هیچ کمکی به تهدستان دریغ نمیکند بی آنکه منتی بر کسی بگذارد خویی  که سالهاست دیگر رسم مالوف  نیست و نقل آن را تنها در داستان عیاران وآیین فتوت مردان مرد می خوانیم. این شرحی است بر زندگی سراسر مهر و دَهِش و آبادانی روانشاد جمشید جوانشیر مالک و سازنده نخستین شهرک و مُتل ساحلی ایران در ساقی کلایه – مُتل قو ( سلمانشهر فعلی )  مردی که مالک بیش از یک میلیون متر مربع  باغ ، زمین ، خانه و ویلا بود اما به جور و جبر زمانه در آپارتمان اجاره ای 60 متری  چشم از جهان فرو بست  نیک مردی که امروز پس از درگذشتش مجسمه ای یا اسمی و نشانی و یا حتی پلاکی به نام  نام آورش در شهر خودش مُتل قو نیست.
جمشید جوانشیر که بود:

در 15/ شهریور/ 1303 در منزل پدری واقع در کوچه شریعتمدار رشتی خیابان صفی علیشاه در تهران متولد می شود تحصیلات خود را در دبستان علمیه و امیر معزی ومدرسه صنعتی شروع کرده و دوران دبیرستان خود را در فیروز بهرام و سال ششم کالج البرز ادامه می دهد فوت پدر او را از ادامه تحصیل باز میدارد . برای نخستین بار که جمشید به همراه خانواده به شمال سفر نمود باعث دگرگونی مسیر زندگیش شد سختی سفر در آن روزگار و نبود جا و مکان و هتل مناسبی برای مسافران جمشید نوجوان را به این فکر انداخت که می بایست کسی به فکر مسافران در راه باشد تا آنقدر دچار زحمت اتراق نشوند او عزم خود را جزم کرده بود برای تحقق کاری که تا کنون کسی در ایران انجام نداده بود.
 جمشید جوانشیر در راه ساختن شهر :
                            دروازه  و سر در مُتل قو که پس از انقلاب از جا کنده شد و نابود گردید
جمشید با خرید جنگلی مخروبه از فرح خلعت بری (از مالکین کلار آباد) که به واسطه استفاده نادرست اهالی بومی از درختان آنجا برای تهیه هیزم و زغال به خشکِدارهای تبدیل گردیده بود ،شروع به ساخت باغ مرکبات همراه با مُتل های با قیمت مناسب برای استفاده قِشر متوسط جامعه نمود پس از سختی های فراوان برای رساندن تجهیزات مورد نیاز از تهران و سایر شهرها به خاطر نبود راه های مناسب و کار آمد و تنگناهای مالی و کارشکنی مسوولین وقت پس از هفت سال  زحمت و تلاش شبانه روزی باغ مرکبات جمشید به بار نشست  اما  تو گویی چرخ گردون سر ناسازگاری با اراده این مرد داشت بارش بی امان برف در زمستانی سرد و یخبندان باعث خشک شدن باغ میوه اش شد چهارده هزار اصله درخت پس از مدتها رسیدگی خشک شد و از بین رفت اما جمشید مردی نبود که دست از تلاش و مبارزه بکشد او اینبار جهت کوشش های خود را به سمت توسعه متل و شهرک سازی های مدرن تغییر داد کاری که  تا آن زمان در ایران بی نظیر و در خاورمیانه در نوع خود شاهکار بود ویلا های زیبا با طراحی های شگفت انگیز با محوطه سازیهای بی بدیل گویی تو در پیشرفته ترین کشورها و گران ترین ویلا ها به سر می بری( هنوز هم پس از گذشته ده ها سال ویلا های به جا مانده از دوره ساخت او جزو زیباترین و گرانترین ویلاهای منطقه هستند) اما جمشید برای استفاده همه مردم سرزمینش از نعمتهای طبیعی خانه ها و خدمات خود را با بهترین شرایط ممکنه به خریداران واگذار مینمود در کنار شهرک سازی او به توسعه مُتل های ارزان نیز همت گمارد و با بهره گیری از ارائه بهترین امکانات باعث رونق و شهرت مُتل قو گردید تا جاییکه علاوه بر پذیرش میهمانان ایرانی  توریست های خارجی از اقص نقاط دنیا برای بهره مندی و لذت و استراحت به این شهر سرازیر می شدند.
باقیات صالحات و خدمات عام المنفعه جمشید جوانشیر: 

جمشید مردی نبود که تنها به فکر رفاه و تامین راحتی خود باشد بلکه بیشتر درآمد حاصله از شرکتهای خود و بازده فروش ویلاهایش را برای تامین آسایش عمومی و گسترش خدمات شهر و رفاه مردم به ویژه تهیدستان می نمود  که در اینجا تنها به چند نمونه از آنها به صورت سر فصل وار اشاره می کنم لازم به توضیح است که همه هزینه های کارهای بزرگ و نیکویی که در ذیل آمده از ثروت و هزینه شخصی روانشاد جوانشیر بوده است:
سرپرستی هفت کودک یتیم در تهران، احداث ساختمان بیمارستان پاسارگاد در تهران ، ساخت  داروخانه و درمانگاه در متل قو و کلار آباد ساخت یتیم خانه مجهز و اسکان 40 کودک بی سرپرست در آن ، ساخت زمین فوتبال و افتتاح باشگاه فوتبال در متل قو برای تشویق جوانان به ورزش (تیم فوتبال متل قو یک دوره در استان مازندارن رتبه نخست را به دست آورد و قهرمان شد) احداث یک مسجد و تامین زمین مسجد جامع شهر ، ساخت مدرسه کشاورزی ، احداث ساختمان بانک ملی  ، ساخت حمام عمومی شهر ، احداث تلفنخانه (راه اندازی دستگاه مرکزی تلفن) ،تلگراف خانه، ساخت پمپ بنزین، کارخانه نجاری ، پست خانه ، کشیدن خط تلفن شهری برای روستاییان ، متور برق ،  کابل کشی برق برای تامین روشنایی اهالی ، ساخت مدرسه دبستان و دبیرستان که تا پیش از او در آن منطقه وجود نداشت ، خانه انصاف ( شورای حل اختلاف امروزی) ، Drive in restaurant  ( رستورانیکه به مشترینان و  مسافران  بدون اینکه از اتومبیل پیاده شوند غذای مورد دلخواه موجود در رستوران را با سینی های مخصوصی برای میل کردن میدهد)، Drive in cinema  ( سینما در فضای باز و دیدن فیلم از درون اتومبیل  ) این دو طرح در زمان خود جزو پیشرو ترین امکانات در کشورهای مرفه اروپایی و آمریکا بود ، راهسازی ، جاده سازی برای روستاییان، حفر چاه عمیق ، لوله کشی آب تصفیه شده ، غسالخانه ، کشتارگاه بهداشتی و مدرن، سینمای مجهز و مسقف ، احداث ساختمان شهرداری ، مرکز بازی کودکان ، ایجاد کتابخانه ، موزاییک پیاده روها ،  ساخت پارک جنگلی ، احداث بناها و یاد بودهای ملی دوران هخامنشیان ،آسفالت خیابان و ایجاد میدان شهر و ده ها خدمت بزرگ دیگر.
ساده زیستی و مردمی بودن جمشید جوانشیر:
یکی از عادتهای منحصر به فرد جمشید پوشیدن لباس های معمولی و بعضا کارگری بود او که در قید و بند لباسهای تشریفاتی و تجملاتی که شاید جزوء الزامات موقعیت او بود ، نبود برای همین بیشتر مواقع ملبس به  لباس  نیروهایش بود که در این زمینه خاطره جالبی است که روانشاد جوانشیر نقل نموده:
(( من معمولا بطرز ساده ای لباس پوشیده و  رفتار میکردم بطوری که اگر در دفتر خود و پشت میز نبودم مرا با کارگران اشتباه می گرفتند و بیشتر  اوقات هم بدون کفش و پا برهنه راه میرفتم یادم می آید روزی که جمعیت خیلی زیاد بود و متل هم کمی بیشتر توسعه پیدا کرده بود کنار خیابان نشسته و این هیجان رفت و آمده ها را با روز اولی که به همین نقطه آمده بودم مقایسه و لذت می بردم در همین موقع ماشین کرایه ای نزدیک من نگاه داشته خانم مسنی از آن پیاده و راننده چمدانی را از صندوق ماشین بیرون آورد و کنار او گذاشت خانم نگاهی به اطراف انداخته و چشمش بمن که نزدیکش نشسته بودم افتاد و با اشاره مرا صدا کرد و گفت چمدانش را به متل ببرم من بدون اینکه حرفی بزنم چمدان را برداشته و راه افتادم البته چند نفر از کارکنان که چشمشان به من افتاده بود آمده و چمدان را گرفتند...))

یاد و خاطره جمشید جوانشیر در روایات اهالی :
                       خانواده جمشید جوانشیر همسر ایشان بانو پریمرز فیروزگر در کنارش ایستاده
نگارنده با چند تن از اهالی مُتل قو در خصوص شادروان جوانشیر گفتگو میکردم  به اتفاق همه از خصائل نیکو و دَهِش مندی یاد ها کردن و خاطره ها گفتند از آن همه تنها چند خاطره از آنها را بیان میکنم.
با مردی که اکنون صاحب بزرگترین گلخانه متل قو است و دفتر مرکزیش در خیابان دریا گوشه است صحبت میکردم او میگفت :(( زمانیکه بچه بودم و می خواستم از روستایمان به مدرسه بروم – مدرسه ای که جمشید ساخته بود- چون پدرم توان خرید ماشین نداشت و راه هم دور بود به خصوص در زمستانها از سرما و حیوانات میترسیدم منتظر می ماندم تا جمشید خان با چیپ معروفش از راه برسد و من و دوستانم رو به مدرسه ببرد، جمشید خان که می دانست ما بچه ها میبایست تا ساعت 7 صبح در مدرسه باشیم صبح ها دو ساعت زودتر از زمان  شروع به کارش بیرون میاد تا فقط ما را به مدرسه برساند)).
کسبه ای از مغازه داران دور میدان نیز تعریف میکرد که :(( من از کارگران جمشید خان بودم بعد از چندی از او خواستم که مغازه ای کوچک  را به من اجاره دهد او نیز پذیرفت پس از چندی چون جدیت مرا دید به من گفت می خواهی صاحب مغازه بشوی من که باور نداشتم گفتم بله گفت به جای اجاره بها قسط مغازه را بپرداز من با پیش پرداخت 30 هزار تومان و ماهیانه 500 تومان مغازه دار شدم بعد از چند وقت چون صاحب اولاد شدم از جمشید خان خواستم از من ماهی 300 تومان کرایه بگیرد او هم قبول کرد وقتی بچه دوم من به دنیا آمد جمشید خان  به خاطر تشویقم مابقی پول مغازه را به  بخشید و سند مغازه را به من هدیه داد))
(( روزی جمشید خان  به عنوان کفیل برای بیرون آوردن یکی از کارکنانش بازداشت شده  به زندان شهسوار رفته در انجا وضعیت اسفبار جای خواب و استحمام و سرویس بهداشتی را می بیند برای اصلاح این وضع با رییس زندان صحبت میکند و قرار بر این می شود که جمشید خان شخصا و با هزینه خودشان این اوضاع را سر و سامان دهند که این کار هم با نهایت لطف و کرمش به انجام رسید ما همیشه دعا گوی الطافش بودیم))
 جمشید جوانشیرتشویق به ازدیاد جمعیت  آریایی می نمود:
هر کس از اهالی شهر بچه دار می شد جمشید برای تشویق آن خانواده یک سکه طلا به آنها هدیه می داد او معتقد بود که نسل و نژاد آریایی ایرانیان باید زیاد شود
چرا جمشید جوانشیر نام آن جنگل مخروبه را ساقی کلایه و مُتل قو گذاشت:

ساقی نام دختر بزرگ جمشید و کلایه در زبان محلی گیلان و مازندران به  چَم  ومعنی محله می باشد اما در خصوص برگزیدن نام قو برای مُتل خودش گفته: (( روزی شاهد پرواز و گردن فرازی یک قو زیبا و با شکوه بودم و چون خیلی از این صحنه لذت بردم نام قو را برای متل انتخاب نمودم)) هنوز هم پس از سالهای سال کمتر کسی نام بعد انقلاب متل قو (سلمانشهر) را استعمال میکند.
مال پرستان  وحسودان و بد خواهان عمران و آبادی شمال علیه جمشید جوانشیر بسیج می شوند:
رادیو باکو وابسته به بقایای فرقه دموکرات آذربایجان و کمونیستهای شوروی در بخش فارسی رادیو باکو در آن روزگار (اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه) علیه جمشید جوانشیر سم پاشی و لجن پراکنی مینمودند آنها که عمران سواحل جنوبی دریای مازندران را به زیان موقیعت شوروی کمونیستی میدیدند  از هیچ دروغی علیه جوانشیر فرو گذاری نمیکردند.
تیمسار ریاست وزیر کشاورزی که خصومتی شخصی از سر حسادت با جمشید داشت  ، رییس ساواک مازندران که خود شخصا دستور استعفا بانو پریمرز فیروزگر همسر جمشید جوانشیر و نخستین زن شهردار ایران را از شهرداری متل قو صادر نمود ، تیمسار آبادی طبیب مخصوص که ده هکتار از زمینهای او را به زور غصب نمود ، دکتر اَیادی غاصب توسکا باغ که این ملک با ارزش  را از طریق زدو بند و اعمال نفوذ از طرف رییس دادگستری  و رییس منابع طبیعی و وزارت کشور به چنگ آورد.
برای اعمال فشار و دلسرد نمودن و چنگ اندازی به اموال جمشید مالیتهای نامتعارف و ظالمانه نظیر پنج میلیون تومان بر املاک او می بستند این رقم  مالیات در سال پنجاه معادل مالیات اخذ شده از سراسر استان فارس بود و یا در سال 49 برای مُتل مالیات 265 هزار تومان تعیین نمودند در حالیکه از بزرگترین هتل آن روز ایران یعنی آریا شرایتون که در مرکز تهران و در تمام سال مسافر داشت و قیمت غذا و تعداد اطاقها ی آن با متل که در طول سال تنها شصت روز مسافر داشت قابل مقایسه نبود در همان سال 240 هزار تومان  مالیات اخذ گردیده بود ( در آن روزگار هتل های بزرگتر از شرایتون مانند هیلتون که متعلق به بنیاد پهلوی بود مالیات نمی دادند).
 انقلاب و نابودی آرمان یک مرد و یک شهر:
باتغییر رژیم وسیاست مستضعف پرستی هر فرصت طلب بی سرو پایی برای به دست آوردن غنیمتی شروع به تهمت زنی شعار دهی علیه انسانهای با شرف و خدوم و متمکن می نمودند جمشید هم از این جور زمانه مستثنا نبود چندی بعد به جرم طاغوتی!؟! بودن او را به زندان افکندند و از او خواستند که اموالش را به بنیاد مستضعفان ببخشد جمشید که املاک خود را با خون دل و عرق پیشانی به دست آورده بود مقاومت میکند یکروز که پسرش مرحوم خشایار سوار بر خودرو بود توسط افرادی ناشناس مورد سوء قصد قرار میگیرد و رگبار مسلسل ماشین را سوراخ سوراخ میکند در این حادثه خشایار زخمی می شود پس  از آن به حکم دادگاه ! انقلاب همه ی دارایی های جمشید و همسرش و فرزندانش را مصادره میکنند جز خانه مسکونی شان او پس از آزادی از زندان به خانه می آید اما می بیند چندتن از مستضعفین قبلا خانه او را راسا مصادره کرده اند.
پایان یک رویا: 
هرکس بخواهد وطنش را آباد کند خانه اش ویران می شود و هرکس وطنش را ویران کند خانه اش آباد می شود . 
جمشید جوانشیر مردی  بزرگ و دریا دل  بود که خود را وقف آبادی کشورش نمود او بجای واسطه گری ومقاطع کاری و مجیز گویی حکومتها ، راه راست را برگزید و به کشور و ملتش در نهایت صداقت خدمت کرد شمع وجودش آب شد تا روشنی بخش این خاک شود از جنگلی مخروبه که هیچ نداشت تا شهری که همه چیز میخواست پایمردی نمود و یک تنه آن را ساخت  پیش رفت تا به فتح قلب همه مردم شهرش ، شهری که با خون جگر خشتِ خشتِ آن را با دستانش برپا نمود. مردیکه به همه خوبی کرد و  در آخرهمه به او بدی کردند مردیکه با بیش از یک میلیون متر مربع زمین و باغ و خانه و ویلا در سراسر ایران در 11/ مهر/1387 در آپارتمان اجاره ای یک خوابه 60 متری جان به جان آفرین سپرد و با تمام دردها و زخمهای جانش چشم از جهان فرو بست او وصیت کرد که پیکرش رادر گورستان شهرش مُتل قو به خاک بسپارند.
شهر من    عشق من     آرامگاه من

جمشید جوانشیر:(( بیاد می آورم روزی که می خواستم کار شمال را شروع کنم یکی از نزدیکان من بارها به من تذکر داد که این کار را در اینجا نکن  در خارج می توانی مزرعه یا زمین مناسبی خریده و با زحمت کمتر و امکانات بیشتر باغ بسازی و من جواب دادم که من مملکت و مردم وطبیعت اینجا را دوست داشته و به همه جا ترجیح می دهم ...که با تمام وقایعی که بر من گذشته هنوز هم همانطور فکر میکنم و از نرفتنم متاسف نیستم))
 به قلم بیژن جانفشان

۱۸ نظر:

  1. دستت درد نکنه استاد. مطلب عالی بود. امکان داره عکس های جوانشیر رو برای من بفرستید؟ برای یک کار تحقیقاتی می خوام. قبلن هم توی مجله در مورد این سوژه نوشتم. اینجا رو ببین:
    http://www.nasimeharaz.com/magazine/viewer.php?id=1872
    خیلی ممنون.

    پاسخحذف
  2. درود بر شما خوشحال می شوم کمکی کرده باشم لطفا ایمیل خود را ارسال نمایید تا فرتورها ( عکس ) برایتان ارسال کنم.

    پاسخحذف
  3. بسیار مقاله جالبی است. خیلی زیباست این که از مردان سازنده و خدمتگزار این سرزمین قدردانی میکنید گرچه دیر است ولی باز هم باید یاد آنها را زنده نگه داشت تا شاید الگویی شوند برای دیگران. مرسی

    پاسخحذف
  4. مطلبی بسیار زیبا و سازنده بود... پسر‌شان کوروش جوانشیر از دوستان بنده بودن که ایشونهم مرحوم شدن، اولین بار این کتاب و به من دادن و واقعا از زا زحماتشون شگفت زده شدم،... متاسفانه بد از انقلاب تمام اولشون مصادره مشه و حتی عروسشون که حامله بودن هم کشته مشه.. کلا زندگیا بسیار سختی بد از انقلاب داشتن و به دفعات اموالشون مصادره میشه.... روحشان شاد و نامشان جاویدان

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. علی جوانشیر اسم پسر ایشان است

      حذف
  5. گفتن و نوشتن در باره ی مردانی که در درازای تاریخ در راه تعالی این بوم و بر کوشیده اند از وظایف هر صاحب قلم متعهدیست اما شوربختانه این مهم در زمانه ما بنا به علل متعدد مغفول مانده است.

    پاسخحذف
  6. سلام همسر مرحوم جمشىد جوانشىر در قىد حىات هستند؟

    پاسخحذف
  7. سلام من اسم یکتا هرمززیری هستم دختر جوان جوانترین دختر جوان جمشید جوانشیر هستم. من تعجب کردم اگر با هر فرصتی بتوانید به من اطلاعات بیشتر در مورد پدر بزرگ من ارسال کنید. والدین من خیلی درباره او صحبت نمی کنند. همچنین اگر شما می توانید آن را در زبان انگلیسی ارسال کنید، عالی خواهد بود، اما اگر نباشد، خوب است. جریانهای من در U.S. زندگی می کنند، بنابراین خواندن فارس من کمی زنگ زده است، اما من به زبان کاملا صحبت می کنم.
    متشکرم،
    یکتا هرمزدری

    پاسخحذف
  8. انسان وقتی آدمهای باشخصیت و تربیت شده و محترم را میبیند هنوز به انسانیت،کشور، دلسوزی ،هنوز پایبند میماند،، درود بر شرافت مردان کشور ،مانند جناب جانفشان،،
    از طرف خانواده جوانشیر، ، جمشید خان مرد بود، ومانند مردان بزرگ زیست،، و در لجن نزیست،، انسانهای پست و حسود همواره تیشه به ریشه خود زدند،ولو با مال ربائی از دیگران بلاخره فرومایه و پست فطرت هستند،،

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. این نظر فوق از سوی دکتر محمدعلی جوانشیر، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران
      m.d.javanshir@gmail.com

      حذف
  9. روحشون شاد، واقعاً جای تأسف داره که همچنین بزرگ مردی انقدر ناشناخته باقی مانده.روحشون شاد یادشون گرامی باد.

    پاسخحذف
  10. کتاب پرویز جوانشر بزبان انگلیسی بنام tracks of my tears بخوانید. در صفخه کتابش مینویسد که مورد آزار جنسی بدست یکی از برادرهای ناتنیش بود. اضافه بر آن مینویسگکه ۲ مرد به او تجاوکردند

    پاسخحذف
  11. من از وقتی ساکن متل قو شدم تنهام آرزوم ساختن مجسمه جمشید جوانشیر در میدان متل قوست 😕😕😕

    پاسخحذف
  12. Dear yekata i am leaving in germany Every Friday, Mr. Javanshir was at our house, I mean my father's house, and he had lunch and entertainment with his wife, and they helped him in building the swan motel, and he was a great and hardworking man.

    پاسخحذف
  13. i am in germany My mother 80 years old she was very smart now we have many remembering

    پاسخحذف
  14. My father very very closed with Mr javanshir and help him in Motel My father were so rich in motel

    پاسخحذف
  15. اقای جمشیدجوانشیرمردبزرگی بوده حتما بایستی مجسمه ایشان در متل قوساخته بشه

    پاسخحذف

  16. I wish one day my financial ability will be enough to be able to build a statue of this good man, Jamshid Jovanshir, at the Swan Motel at my own expense.

    پاسخحذف