۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

بررسی فرصتها و آسیبهای دموکراسی - بخش 1

دموكراسي نوعي از انواع حكومت است كه در اوايل قرن بيستم به بعد به عنوان نهايت مدل حكومتي درآمده و جهان شمولي آن پس از تحولات واپسين دهه قرن گذشته ره تكوين كامل كميت پهنه گيتي شده است. در برداشت اوليه از دموكراسي چنين به نظر مي‌آيد كه در آن رژيم اصل اقتدار دولت بايد از مردم ناشي شود و مفهوم حاكميت مردم در هر برداشتي از دولت دموكراتيك جنبه بنيادين دارد واعظان چنين نظري منظور از دموكراسي را تنها آزادي بيان و انتقاد نمي‌دانند بلكه تجديد سازمان اجتماعي براساس رويه دموكراتيك را مدنظر دارند.


دموكراسي مطلوب يكسره به تغييرات عظيمي مربوط مي شود كه از ميانه‌ي قرن شانزدهم به بعد در سطوح بسياري روي داد تغييراتي كه از دگرگوني هايي خبر مي‌داد كه روستائيان رابه شهرنشينان صنعتي سيار مبدل كرد و مراجع خاص خود را كه بر علم، رشد اقتصادي و قانون مبتني هستند، جايگزين آنهايي كرد كه آسايش مردم را در آرامش محيطي خارج از نظام پارلمانتاريستي مي‌جستند.

پيدايش دموكراسي پروژه‌اي مدرن براي از ميان برداشتن قطعيت بود، طراحي دموكراسي را مي‌توان دوسويگي ambivalenc ترديد و شك دانست. اصولاً باش داشتن داده‌هاي نيك و سجاياي اخلاقي در زير پاي خَست كنش دموكراتيك بي ارزش مي‌نمايد و رهروانش را راه طي كردگان آخرين پله ترقي حكومت مي‌خوانند و مي‌دانند. دموكراسي جاي تعبيرهاي متعارضي از مسئله ملت است و اين ناسازه‌ها جزء بزرگي از كل مبحث دموكراسي را تشكيل مي‌دهد، تلقي تلقيب حاكميت مردم در اين نظام از حق راي گرفته مي‌شود چرا كه چنين حقي بديلي متمايز از هر چيز را به راي دهندگان عرضه مي‌كند و به آنان خاطرنشان مي‌كند كه تنها برگه‌هاي راي شخصيت حقيقتشان را در جامعه تعريف مي‌كند و جايگاه تعقل تفكر آنان را نشانه‌اي از درك سياسي از محيط پيراموني مي‌داند.

دموكراسي سوي تلميحش تلمعي انتزاعي از زندگي مردم است و واقعيت بي ترديدش تصاحب مصدر حاكميت  است.

در هر حال دموكراسي پديده‌اي جهاني است كه بسياري از افراد، كم و بيش در همه جوامع از همه طبقات اجتماعي و اقتصادي همه مقاطع تحصيلي، سطوح شغلي و اديان مختلف دموكراسي را نوع مطلوب حكومت مي‌دانند با اين حال از نظر يك ايراني كه بايد هر پديده وارداتي را باز شناخته و از ماهيت هويت آن آگاهي يابد و از هرامكان، مطلوبي برداشته براي مصرف خود استفاده كند. كالبد شناسي تعريف مفهوم پيچيده‌اي چون دموكراسي ناگزير از مبنا شناختي تاريخي جايگاه جغرافياي تولد آن، دريافتن پايه‌هاي نظري دموكراسي و خصلت‌هاي ايجابي پس از درك اين رژيم حكومتي است.

دموكراسي در اصل واژه‌اي است يوناني كه از دو واژه كوتاه تر "دموس" و "کراتوس" تشكيل شده است. هر دو اصطلاح چند معني دارد. دموس به معني ارازل و اوباش يا توده عوام با اقشار فرو دست به كار مي‌رود. "كراتوس" هم به معناي قدرت و حکومت و هم به معناي قانوني می باشد كه اين دو معناي يكساني ندارند، مي‌توان گروه يا افرادي را متصور شد كه بدون آنكه به صورت رسمي  و مشهود حكومت كنند داراي قدرت باشند. بنابراين ممكن است در يك دموكراسي كه بنظر مي‌رسد مردم يا نمايندگان مردم حكومت مي‌كنند توزيع قدرت واقعي كاملاً غير دموكراتيك باشد. يا برعكس در يك نظام سياسي كه در آن سلطنت يا اشراف به صورت فرمايشي حكومت مي‌كنند شايد اين واقعيت آشكار نباشد كه قدرت واقعي در دستان مردم است. اين ابهام در هر دو واژه دموكراسي، از زمان شكل گيري مفهوم و واقعيت دموكراسي وجود داشته و براي درك معنا و تاريخ دموكراسي اهميت ويژه‌اي دارد. اصطلاح "دموكراسيا" براي نخستين بار در آتن و در زمان "كليستن" به كار رفت و هم او بود كه به حكومت هيپارك و برادرش هيپياس پايان داد و با اصلاحات قانوني مناسب حكومت را به دست تهيدستان داد حكومت مذكور دكوكراسيا ناميده شد و كليستن هم به نام بنيانگذار دموكراسي شناخته شد.

بعدها در يونان قديم اصطلاح دموكراسي به حكومت فرودستان و آريستوكراسي به حكومت نجبا و خواص اطلاق شد.

هردوت مورخ يوناني مي‌نويسد: " دموکراسی اگرچه تمام مردم را در پیشگاه قانون مساوی می داند ولی اشکال آن در این است که به سهولت ممکن است به موبوکراسی و قیادت جهان تنزل یابد. یعنی حکومتی که در آن مردمان حقیر و بی اطلاع و نالایق در مصدر کار باشند و مسلماً حکومت افراد برجسته و باهوش و صاحب غریزه و استعداد بر حکومت نادان ترجیح داد."

نظر ارسطو در مورد دموكراسي كاملاً روشن است و با يك مثال چنين ثابت مي‌كند كه : (فرض كنيد در جايي هزار و سيصد نفر زندگي مي‌كنند، هزار نفر از آنها ثرتمند هستند و هيچ شراكتي را براي سيصد نفر ديگر در دولت قائل نيستند، سيصد نفري كه مرداني آزاد و از جهات ديگر مانند آن ها هستند هيچ كس نمي تواند بگويد كه اين هزار و سيصد نفر با دموكراسي زندگي مي‌كنند. هر گاه ثروت آدمي پايه و اساس حكومت باشد چه كم و چه زياد با اليگارشي روبرو هستيد و هنگاميكه فقرا حكومت مي‌كنندبا دموكراسي روبرو خواهيد بود بنابراين اليگاريشي به معناي حكومت چند نفر محدود نيست بلكه حكومت چند نفر با اصل و نسب ثروتمند است و دموكراسي نيز حكومت عده‌اي بي هويت و فقير است)). در اين گاه گوش ما عادت ندارد تا واژه دموكراسي را با چنين عباراتي آشكار كه حاكي از خصومت طبقاتي و ستيز اجتماعي است مرتبط سازيم حال آنكه اين مهم آموزه ايست كه جانبداري يك طرفه و جزم انديشانه از دموكراسي ممكن است خود به نوعي تفرقه مردم و تشديد اختلافات عقيدتي و نوعي موضوع‌گيري و جنگ اجتماعی باشد.

آغاز روند تكامل دموكراسي آتنيسم از زماني شروع شد كه سولون (solon دولتمرد و قانون‌گذار و شاعر يوناني) براي شهر آتن در حدود 400 سال پيش از ميلاد قانون اساسي وضع كرد. بنا به روايت ارسطو در كتاب قانون اساسي آتن، دخالت سولون، پيامد دوره‌اي كشمكش ميان توده‌ها و نامداران بود سولون مجموعه شهروندان را بر مبناي ثروت يا مالكيت اموال به چهار طبقه تقسيم كرد. پايين‌ترين طبقه اجازه يافت تا در مجلس يا ايلكسيا (Eeelesia) حضور يابد و هيات منصفه‌اي را تشكيل دهد كه در مورد گناهكاري يا بي‌گناهي افراد و نيز احكام دادگاه تصميم بگيرد. اين اختيارات قدرت زيادي را به همراه نياورد، اما تغييرات بعدي، موجب افزايش قدرت شد.
ادامه دارد... 
 به قلم بیژن جانفشان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر