۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

بررسی فرصتها و آسیبهای دموکراسی بخش - 3

- جمهوري‌هاي دموكراتيك نوع غربي:
اين جمهوري‌ها در اصل از درون قالب دموكراسي و نظام پارلمانی پديد آمده‌اند و زاده انقلاب‌هاي قرن هجدهم و نوزدهم اروپا هستند. سنن دموكراسي در اين نوع انتخاب ملحوظ است و زمامدار از طريق انتخابات عمومي برگزيده مي‌شود. در اين نوع حكومت نقش احزاب و پارلمان چشم‌گير است براي مثال جمهوري نوع فرانسه را مي‌توان نام برد كه در آن رئيس جمهور داراي قدرت وسيع بوده و رييس دولت او در پارلمان بايد دائماً در فكر تحصيل و حفظ قدرت پارلماني باشد.نخست وزير از آزادي عمل كه تمركز حكومتي به آن مي‌دهد برخوردار است.
2- جمهوري‌هاي دموكراتيك خلقی یا توده‌اي:
اين نوع جمهوري پس از ظهور انقلابات كمونيستي در اروپاي شرقي و آسيا و بعضي نقاط و ديگر جهان تكوين يافته است. در اين كشورها حاكميت را ناشي از ديكتاتوري پرولتاريا مي‌دانند.


3- جمهوري‌هاي نوع آمريكاي لاتين و ديكتاتور منشانه:
در اين جمهوري‌ها اراده عمومي دخالتي در مملكت داري ندارد و قدرت منحصراً در دست زمامدار است. اصل تفكيك قوا رعايت نشده و رئيس جمهور كه در اغلب اوقات با كودتا و ماجراجويي‌هاي نظامي و يا زد و بنندهاي سياسي بر سر كار مي‌آيد داراي قدرتي نامحدود بوده و انتخابات در اين گونه كشورها فرمايشي است براي ابقاء حكومت خود اين گونه روساي جمهور از روشهاي پليسي سود جسته و گاه تا پايان عمر زمام كشور را در دست دارند. مجلس و يا پارلمان در اين گونه رژيم‌ها آلت دست رژيم حاكم بر كشور است.
اصطلاحات ديگري كه در اين باب متداول است عبارتند از:
1- جمهوري اشرافي: نوعي جمهوري است كه تصدي مقامات عاليه اختصاص به اشراف داشته باشد. اگر اين امتياز در بين نباشد و آن راجمهوري دموكراتيك يا جمهوري ملي مي‌خوانند.
2- جمهوري با واسطه:  نوعي جمهوري است كه ملت به وسيله نمايندگان خود، حق حاكميت را اعمال مي‌‌كند.
3- جمهوري بلاواسطه: نوعي جمهوري است كه ملت بدون نمايندگان حق حاكميت (وضع قانون، انتخابات وزيران و ماموران عالي مقام، نظارت در اعمال حكومت) خود را اعمال كند.
4- جمهوري سلطنتي: در اين نوع رژيم پس از درگذشت رئيس جمهور مقام رياست جمهوري مانند رژيم‌هاي سلطنتي به فرزند مي‌رسد. در كره شمالي كيم جونگ ايل پس از كيم ايل سونگ (1994 – 1912) در سوريه بشار اسد پس از حافظ اسد (2000-1928) در كنگو ژوزف كابيلا بعد از كشته شدن پدرش لوران دزيره كابيلا (2001 -1941) و در آذربايجان الهام علي اف به جاي حيدر علي اف به رياست جمهوري رسيدند.
دموكراسي كميتي است مبنا مدار كه اركان اين مبنا حول محور چند مبدا تئوريك و اقتصادي است كه در فرآيند چنين مبدا مداري مي‌توان به مدرنيته اشاره كرد:
در قرن پنجم اصطلاح لاتين (Modernus) براي تميز حال رسمي از گذشته رومي شرك‌آميز به كار ميرفت اما جنبش روشنگري فرانسه اين اصطلاح را بيشتر به معنايي وضع كرد كه امروز به كار مي‌بريم فيلسوفان آن قرن اعلام كردند كه مناقشه بين قدما و مدرن‌ها در حال حل شدن به سود مدرن‌ها است. پس مدرنيته نظمي اجتماعي است كه پس از جنبش روشنگري سربرآورده . مدرنيته عناصر دروني فكري و فلسفي و فرهنگي‌اي كه داراي ريشه‌هاي از مفاهيم اساسي است كه با يكديگر در ارتباطند: مانند عقل ياخرد كه بر اساس آن قانون و دولت مدرن شكل گرفته است. در فاصله چند دهه در اروپا دگرگوني آغاز شد كه جهان را به شيوه‌هاي بي سابقه تغيير داد. بسياري از چيزهايي كه ما امروز آنها را به عنوان جنبه‌هاي بهنجار زندگي روزمره بديهي مي‌پنداريم كه تنها پيامد اين معقولات رو بناي مدرنيسم نيست كه اتفاقاً عميقا اجتماعي‌اند علت آن ها نيز مي‌تواند چنين باشد برجسته‌ترين نيروي محركه‌ي اين تحولات سرمايه داري است كه پيوسته در جست و جوي مواد اوليه‌ي تازه منابع جديد نيروي كار و به تازگي تكنولوژي‌هاي براي تكميل يا جايگزيني آن نيروي كار و كاربردهاي جديدي است كه بتواند مصرف كنندگان جديدي را جذب كنند. كارل ماركس در بيانيه‌ي كمونيسم اشاره مي‌كند: ((بورژوازي نمي‌تواند وجود داشته باشد مگر آنكه پيوسته ابزار توليد و همراه آن ها مناسبات توليد و همراه آنها كل مناسبات جامعه را انقلابي كند...) آنچه دوران بورژوازي را از مقام دوره‌هاي پيشين متمايز مي‌كند انقلابي شدن پيوسته‌‌ي توليد، اغتشاش بي وقفه تمام مناسبات اجتماعي و ناآرامي هميشگي است ماركس در اين قطعه به دامنه‌ي اجتماعي تغييرات نظر دارد كه در سرمايه‌داري روي مي‌دهد، تغييراتي كه آن را با اصطلاح هايي چون صنعتي شدن محدود كرده است. در حقيقت مدرنيته با آنكه اصطلاحي نسبتاً تازه به نظر مي‌آيد ليكن اين حسن را دارد كه عظمت محض تغييرات اجتماعي ناشي از رشد صنعتي و سرمايه دارانه كه خود ناشي از تغييرات بنيادين فرهنگ سكولاريسم و اجتماعي است را نشان مي‌دهد.
با گذشت گاه پسا مدرنيته به جامعه بشري عرضه شد به عقيده پيروان اين مكتب خواسته ها و مبارزات فرا طبقاتي مانند دفاع از حقوق همجنس بازان جانشین مرام های پیش از خود شده است به نظر دانيل بل جامعه شناس آمريكايي اين دوره دوره ضد هنجارهاي بورژوايي و نفي هويت اجتماعي فرد گرايي افراطي عصر لذت جويي آني و كور و عصيان عليه فرهنگ نوگرايي سياست دموكراتيك واقتصاد سرمايه داري و ارزش‌هاي مذهبي است. برخي چنين مكتبي را پاسخي فرهنگي به آخرين دگرگوني سيستماتيك سرمايه داري جهان دانسته اند عده‌اي نيز آن را چيزي جز بازتاب عصر ستروني فكري و سياسي، عصري‌كه در هيچ عرصه عملي و نظري دستاورد ارزشمند و شكوه‌مندي نداشته است دانسته‌اند و ويژگي‌هاي آن را از جمله در فقر فكري، سازشكاري، التقاط، غير پراگماتيسمي و پرهيز از جستجوي راه حل مشاهده نموده‌اند.
ادامه دارد...
به قلم بیژن جانفشان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر