۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبه

فدراليسم سم مهلک مترشح از لیبرالیسم

 تفاوت فدراليسم در غرب و آنچه که در کشورمان خواهان آن هستند چنان است که فدراليسم در آنجا بر مبناي قوانين حقوقي است، نه برخاسته از قوميت حقيقي گريز از مرکز.
فدراليسم را که امروزه به ويژه  از سوي روشنفکران لیبرالی،فدرالیسم  قومي عنوان مي شود، توهمي مشمئز کننده و خطرناک است. بدون توجه به اصل نژاد، تاريخ، سنتها، سرنوشت مشترک ملت که مغايرت کامل با الزامهاي فدراليسم دارد.
نخستين نظام مذهبي ثبت شده فدرال، نظام قبايل بني اسرائيل باستان در بيش از 2000 سال پيش بود. موضوعي که از لحاظ تاريخي مورد بحث است اين است که آيا اين نظام با فدراسيون بر طبق تعريفهاي امروزي شباهت داشت، يا با کنفدراسيون بر طبق همين تعريفها. چنين نظامي در کتاب مقدس به نحوي توصيف شده است که گويي يک قانون اساسي عمومي دارد و آن تورات موسي است. در اين نظام فدرال که غير متمرکز نيز

بود، بيشتر اختيارات بر عهده يکايک قبايل قرار داشت، نزديک به 700 سال دوام آورد و تغييرات گوناگوني در آن روي داد. مثلاً پادشاهي در آن معمول شد. فدراسيون بني اسرائيل، به احتمال قوي، نخستين فدراسيوني بود که قانون اساسي مکتوب و تاريخچه اي مدون داشت.
مجامع دولت- شهرهاي هلني  در جايي که امروزه دقيقاً يونان خوانده مي شود، و نيز در آسياي کوچک، کنفدراسيون بنابر تعريف امروزي بودند. يعني اقتدار و حاکميت نهايي در درون واحدهاي تشکيل دهنده جاي داشتند، در حاليکه مجامع متحد فقط به پيگيري آن مقاصد و هدفهايي مي پرداختند که براي آنها تشکيل شده بودند. منظور از طرح ريزي نظامهاي فدرال بني اسرائيل و يونان اين بود که همه آنچه را که در اصل دموکراسي بود، طوري با هم تلفيق کنند که فوايد خاصي، معمولاً در حوزه دفاع حاصل شود. اين هر دو کنفدراسيون هنگامي از بين رفتند که مغلوب مهاجمان وابسته به شاهنشاهي يا امپراتوري بزرگي شدند. در مورد يونانيان نخست خشايارشاه هخامنشي پادشاه ايران و سپس روم نقش فاتحان را داشتند.
در ادامه سطور بالا بايد گفت که در آغاز فدراليسم براي تأسيس حکومت در مورد جوامعي بود که به دلايل گوناگون توانايي تشکيل دولتي متمرکز را نداشتند و از سوي ديگر مي خواستند با اتحاد ميان خود در برابر دشمن مشترک ايستادگي کنند. همه جوامعي که در جستجوي تعادلي شايسته ميان وحدت ملي و چندگانگي خواستاري (قومي، مذهبي، زباني و ...) بودند. فدراليسم را به عنوان يک نظريه سياسي پذيرفتند اما توفيق رفيق اکثر آنان نبود. دل عبرت بين، در آيينه عبرت کشور هاي فدرا ل هنوز انبوهي از مشکلات هم زيستي مي بيند:
- اتحاد شوروي، کشوري فدرال بود که امروزه به چهارده جمهوري مستقل تقسيم شده است. گذشته جمهوريهاي فدرال و وضع امروزه آنان به ويژه در چچن ناکارآيي فدراليسم را نشان مي دهد.
- فدراتیو روسیه که از بیست و یک جمهوری و هشتاد و نه واحد فدرال تشکیل شده دومینوی گریز جمهوریها در تارتارستان با باشقیرستان، اینگوش ها موضوع نخست دولتمردان روسیه است.
- يوگوسلاوي فدرال، امروزه به صورت صربستان،  مونتگرو، اسلووني، بوسني، کروات، مقدونيه و کوزوو در آمده است و کشتارهاي آن هنوز در خاطره ها است.
در کاناداي فدرال، مردم کبک فرانسه زبان و مردم استانهاي غربي به دنبال استقلال خود هستند.
- مبارزان آسامي، پنجابي . کشميري در هند فدرال براي استقلال مبارزه مي کنند.
- در مکزيک، فدراليسم قادر به جلوگيري از ورشکستگي اقتصادي و حل جنبش چپاپاس نيست که اين خود نشان دهنده حل نشدن مسئله همزيستي است.
-در نيجريه و کامرون نيز جنبشهاي جدايي خواهانه همچنان ادامه دارد.
- در استراليا، کهن بوميان (Aborignes) تقاضاي حفظ حقوق و ويژگيهاي خود را دارندو تا آنجا که سازمان ملل حقوق آنها را به رسميت شناخته است. فرماندار (نخست وزیر) استرالیا کوین رود مجبور به عذرخواهی از آنان به خاطر رفتار غیر انسانی انگلوساکسون نژادها با آنها شد.
- در ايالات متحده آمريکا، فدراليسم با همه قانونگذاريهاي نوين هنوز مشکل فقر روزافزون اقليتهاي نژادي را حل نکرده است. بوميان مجمع الجزاير هاوايي 20 درصد جمعيت آن منطقه را تشکيل مي دهند و تقاضاي جدايي و تأسيس دولت مستقلي را مطرح مي کنند.
کلينتون رئيس جمهور پيشين آمريکا در سال 1993 از نقش ايالات متحده در براندازي رژيم سلطنتي آن کشور در سال 1893 ميلادي پوزش خواست و پيشنهاد تأسيس بنيادي را براي آشتي دادن مردم بومي با ايلات متحده را مطرح ساخت.
- جمهوري فدرال چک و اسلواکي، تنها سه سال پايداري کرد ( از آوريل 90 تا ژانويه 1993) و سپس منحل شد. در حالي که اين کشور از ميان کشورهاي کمونيست تنها کشور چندقومي بود که به دموکراسي توسل جسته بود.
- در بلژيک فدرال، رقابت ميان حکومتها و احزاب ملي چنان است که در سال  1991 موضوع فروش اسلحه به سعودي سبب سقوط دولت گرديد. نه به لحاظ احساس بشر دوستانه، بلکه، به خاطر اختلاف ميان فرانسوي زبانها که با فروش آن مخا لفت مي کردند. امروزه نيز براي فروش اسلحه به نپال ميان همان دو گروه اختلاف است و اين بار کارخانه در دو منطقه والون فرانسوي قرار دارد.
- درشیخک نشین امارات عربي متحده فدرال نه از انتخابات اثري هست و نه احزاب سياسي و اين کاريکاتور حکومت و کشور خود نمونه جالبي براي ملت سازي و تقليد از بيگانگان است.
- در آلمان فدرال، دولت هنوز نتوانسته است حقوق فرهنگي اسلاوهاي ساکن آلمان (سورابها) را به گونه اي کامل تأمين نمايد.
- در مالزي با تغييرات فراواني که اين فدراسيون به خود ديده است و با جدا شدن سنگاپور از آن هنوز فدراليسم قادر به حل مشکل همزيستي ميان مالزيها، ماله ها و چينيها نشده است. برنامه هاي اقتصادي تبعيض هاي فراوان ميان مناطق و مردم ساکن اين کشور پديد آورده است. و هم اکنون نيز جنبشهاي جدايي خواهان در آن فعال هستند.
از اين مثالها و مانندها تا به آنجا ادامه دارد که تنها اگر بخواهيم به صورت فهرست وار آن را بيان کنيم، خود کتابخانه اي مجزا خواهد شد.
مفهوم هويت ملي اساساً چيست؟ ابتدا بايد گفت ملت رشته ی ناگسستنی نسل های گذشته حال و فرداست و این مهم  دلالت دارد بر مردماني که از راه نژاد و خون با يکديگر نسبت دارند و از يک پشت و اصل و نسب هستند. هويت ملي ريشه در احساس تعلق به يک خون و خاک، به يک دين مشترک و فرهنگ و تمدن واحد دارد. اعضاي يک جامعه که نيا و آداب و رسوم و رهبران مشترک دارند، در سرزميني معين زندگی مي کنند، همزبانند و با يکديگر در زمينه هاي اقتصادي همکاري دارند. و براي دفاع از منافع سرزمين خود مي جنگند، معمولاً داراي نام معين و هويت جمعي هستند. در واقع اين احساس بسيار قديمي خوني و نژادی را مي توان از ريشه هاي اصلي مليت گرايي (ناسيوناليزم) امروزي دانست.
در زبان  فرنگي واژه ملت (Nation) از واژه لاتيني (Natio) مشتق شده است. جزء بزرگ از کل ملت را اجتماع شهروندان (Citizens) با حقوق و تکاليف معين تشکيل مي دهند. شالوده تحول و تکامل هويت ملي در عصر جديد را مي توان شوونيسم برخاسته از ملت خواهي دانست ناسيوناليسم و ميهن پرستي که مصائب و مشکلات پيش روي يک کشور در زيره اراده مردمي با ايمان به مليت خود خرد و نابود مي کند و راه سعادت آيندگان را به روي مردمان مي گشايد در اين ناسيوناليسم رهبران تابع ملت سروري هستند ملتي که شايسته برتريهاي زمان و جهان خود است و تکوين. پيروزي هاي نياکاني را در گرو اين اصل اساسي که همانا ملت سروري است مي داند و مردمان به يقين فرمان بر رهبري شجاعانه و نژاده کشور خود خواهند بود، چنين ناسيوناليسم به يقين نابود کننده تمامي کثافات فدراليسم است . بديهي است که نظريه فدراليسم که در آغاز براي آشتي دادن يگانگي دولت با ناهمگوني گروه هاي داخلي يک جامعه بود امروزه عمده تنش و کشمکش است. يکي از طرفداران مهم فدراليسم پس از لیبرال ها چپ گرايان کمونيست هستند اما اشتباه عمده مبلغان چپگراي فدراليسم اين است که خيال مي کنند هر جنبش جدايي خواهانه و يا خود مختاري طلبي الزاما چپ است، که اين خود نمونه کاملي از ايستايي طرز تفکر و يادگار آموزش هاي معیوب بلشويک و حزب توده است.
در حاليکه براي نمونه در ايتاليا که با گزينش روش خود مديري و منطقه مداري اداره مي شود ودر بلژيک فدرال شده، نه تنها فدراليست ها اتحاديه شمال در ايتا ليا و جنبش فلاماند ها در بلژيک چپ نيست بل تمايلات افراطي ضد کمونيستي در آنها بسيار قوي  است.
آن گروه از روشنفكران لیبرال قومي كه ايدئولوژي محلي گرايي را مقدم بر بشر تلقي مي‌كنند از خطرهاي چنين تقدمي به ويژه در جامعه‌اي همانند جامعه ما غافلند. چرا كه افراد گروه قومي را تنها در چارچوب طبقاتي و يا بهتر بگوييم در محدوده اجتماع قومي، محلي و يا زباني جاي داده و قفل ديگري بر زندان حصار بی خردی جداسران مي‌افزايند. اين ايدئولوژي تمايز طلبانة، فرد گرايي را در ذهن و روح حاكم كرده راه را به روي دشمن‌هاي فرضي و پيش داوري هاي غرضي مي‌گشايد به گونه‌اي كه جايي براي بشر دوستي باقي نمي‌ماند و افراد گروه قومي بي هيچ دليلي گروه قومي ديگر و اعضاي آن را دشمن خود تصور مي‌كنند. بديهي است منظور از بشر دوستي آن نيست كه چون همه را بشر مي‌دانيم تفاوت‌ها و گوناگوني‌ها و ضعف‌ها و حتي پلشتي آنان را انكار كنيم و با آن پیکار ننمایم. اما لزومي ندارد كه فرد را ايزوله كنيم و در دايره‌اي بسته محبوس نماييم.
نهايت محلي گرايي لیبرالی بي اعتنايي به همانند‌ي ها اشتراك منافع و سرنوشت مشترك است پافشاري برخي از روشنفكران محلي را و فدرال طلب به تفاوت هاي اغراق آميز و يا به كلي ساختگی بي‌ترديد زاينده بيزاري است. اگر نيز در آغاز داعيه داران آن انكار ورزند سرانجامي جز تجزيه طلبي و جدايي خواهي و گرفتاري‌ها و پريشاني‌ها نخواهد بود كه برابر آنچه در جاهايي بسيار شاهديم در وهله نخست گريبانگر جامعه‌اي مي‌شود كه آنگونه گزاف ها را به نام او عرضه مي‌دارند.
بديهي است كه قوانيني لیبرال- دموكراتيك و حكومت دموكراسي در استراتژي فدراليسم نقش نخست را بازي مي‌كند.
 بسیار واضح است همزيستي اقوام سابقه‌اي چند هزار ساله دارد و نمي‌توان از استعمار داخلي و ستم مضاعف سخن داشت زيرا چنين نظام‌هايي به همه ستم روا مي‌دارند و به قدرت رسيدن آنها به معناي توانمندي سايرين نبوده و نيست اين مقوله به خوبي در مورد ايران صادق است بديهي است كه قوم‌هاي ايراني بايد نقش  خود را همان گونه كه در آغاز تابعيت ايران عمل كرده‌اند ا يفا كنند. وگفتني است كه هيچ بخشي از بشريت قواعدي راكه قابل اجرا براي همه باشد در اختيار ندارد و غير قابل تصور است كه بشريت در دام لیبرالیسم و جداسری منبعث از آن  قرار گیرد و بتواند به خواسته مطلوب خود برسد.
تجربه جوامع دموكراتيك نشان مي‌دهد تحقق لیبرالیسم تضمين فدراليسم است .لیبرالیسمی كه جامعه را به انشقاق و تشكيل خرده اجتماع مي‌كشاند،  راهي است به ديار همزيستي غير مسالمت‌آميز رقابتي، خصمانه و ددمنشانه، در چنين جوامعي ملت سروري و ميهن پرستي جرم تلقي مي‌شود و راه تبادل و بهزيستي اجتماعي مسدود مي‌گردد و سران لیبرالیسم با سركوبي ميهن پرستي در پي برقراري ارتباط با فدراليستها و تجزيه طلبان هستند چرا كه يكپارچگي ميهن و ملت را بر نمي‌تابند.
در برابر بحران كنوني  لیبرال -فدراليسم كه گريبان ملت‌هاي جهان را گرفته است بايد روابط ديگري در داخل كشور ميان مردم تمام نواحي مختلف ايجاد كرد چرا كه در نظم نوين جهاني مورد نظر قدرت‌هاي استعماری به غير از حق مداخله‌اي كه براي خود قائل‌اند روش فدراليسم را براي تمام كشورهاي خاورميانه و نيز كشور ما به بهانه حل مسئله اقليت‌ها پيشنهاد مي‌كنند ، براي مقابله با اين گونه طرح‌هاي مداخله جويانه نه تنها براي حفظ هويت غني تري كه تعلق به ملت ايران دارد بلکه  براي پاسخگويي به اغراق‌هاي محلي گرايان باید براي بهروزي و احاد ملت و رفع ستم از استبداد  به چاره انديش‌ ای های گوناگون دست يافت( که ما منادی آن هستیم).
 در كشور ما  فرهنگ ملي آن فرهنگ برتر است واين غناي فرهنگ ملي ما موجب شده كه امتيازي بزرگ نصيب ملت ايران شود كه بايد آن را ارج نهيم. آنچه ما نيازمند آنيم نفي و طرد هر گونه بي انديشه كژخردانه  خود مختاري خواه  و جداسر از سوي قوم يا يك مذهب و كاست  اجتماعي يا از سوي صنفي از اصناف استو آنچه بايد ايجاد كنيم عبارت است از برقراري ملت سروي و هرگز يك ايراني نژاده نبايد فراموش كند كه:
"لبیرالیسم و فدرالیسم دشمن مليت است"




۱۱ نظر:

  1. هخامنشیان شیوه حکومتداری فدرال داشتن
    اشکانیان هم همینطور
    تمام حکومتهای پس از اسلام ایران کم یا بیش فدرال بودند
    شیوه حکومت مرکزی از زمان رضاشاه در ایران راه افتاده
    مردم رو بدون دلایل محکم و با زدن مثالهای سطحی از کشورها که غالبا هم نمی شه مستقیما با فدرالیسم مرتبطش کرد. نترسونید. شوروی به دلایل اقتصادی فروپاشید و البته که این جمهوریهای فدرالش بخشهای لایتچسبک به زور به هم وصل شده بودند. در مالزی برخلاف نظر شما اتفاقا فدرالیسم تا حدی مشکل میان چینیها و مالاییها رو تخفیف داده. دلایل شما برای ایالات متحده که به نوعی مضحک به نظر میاد و البته که کانادا به مدد فدرالیسم و محترم شمردن حقوق فرانسویهای کبک یکپارچگیش رو حفظ کرده
    نه لیبرالیسم بده و نه فدرالیسم و اینها سیستمهای حکومتداری هستند که از امتحان سربلند در اومدن

    پاسخحذف
  2. منظور شما رو از فرهنگ برتر متوجه نمی شوم. تمامی فرهنگها محترم و دارای حق بیان شدن هستند و هر چیز غیر از این ظالمانه و غیرمنصفانه است.

    پاسخحذف
  3. همه اینها را گفتین برای اینه که بگین هیچکس حق نداره به زبان مادری تحصیل کنه؟؟همه بالاجبار،چشمشون کور ندنشون نرم باید ایرانی باشن و فقط فارسی صحبت کنند و با همین زبان هم تحصیل کنند؟بلژیک،کاندا،آمریکا،آلمان،هند،سوئیس،و و و چه مشکلی دارند که شما این همه از نظام فدرال واهمه دارید؟آیا جز نژادپرستی،خودبزرگ بینی،خودخواهی و برتری طلبی دلیل دیگری دارد؟در قسمتی از کشور آلمان منطقه بسیار کوچکی بنام فریز وجود دارد که جمعیت آن فقط 10.000نفر هستند،ولی به آداب و رسوم و فرهنگ خود زندگیو به زبان مادری تحصیل میکنند.در ایران 40 درصد فارس و بقیه غیر فارس هستند،اما همه باید فقط فارسی بخوانند،بنویسند و تحصیل کنند،اگر کسی هم نفس کشید بجرم تجزیه طلبی و وابستگی به بیگانه آویزان میشود.لا اقل به قول خودتان از کورش یاد بیگیرید،مگر نمیگویید کورش چه بود و چه نبود؟هر چند آن همه راجع به کورش قثط جعلیات است و دیگر هیچ.

    پاسخحذف
  4. نژادپرستی در ذات ایرانیهاست(مشخصا فارسها) و نشان از داشتن عقده های درونیست که بخاطر نداشته ها ناچارید عیوب دیگران را بزرگ،و با تحقیر دیگران حقارت خود را با پنهان کاری و فرا فکنی سرپوش بگذارید.مگر نژادپرستی شما فقط در مورد افغانیهاست؟؟شما به آذریها،عربها،کردها و بلوچها که به قول خودتان ایرانی و شهروند خودتان هستند نیز رحم نمیکنید.سری به این استانها بزنید ببینید با تبعیض نژادی و خوی نژادپرستی خودتان چه بلایی بر سر این اقوام آورده اید.هر کس هم نفس بکشد با انگ تجزیه طلبی و بیگانه پرستی آویزان میشود.ایرانی دم از منشور کورش میزند ولی در عمل راه هیتلر را در پیش گرفته. و خود را نژاد برتر میداند و شعار آریایی ،آریایی میدهد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آقا به خدا ما هم فارسیم و هیچ وقت حق سایر تیره های ایرانی در داشتن حاکمیت و تحصیل به زبان مادری و غیره رو انکار نکردیم.
      بی انصاف نباشید ما فارسها هم از اونچه سر سایر تیره های ایرانی میاد ناراحتیم.

      حذف
  5. امثال شما فقط شعار بلدید!
    تیتر "فدراليسم سم مهلک مترشح از لیبرالیسم" فقط یک حرف ربط فارسی (از) دارد آن هم اجبارا استفاده کرده اید!

    خوب مگر زهر چه چیزی کمتر از سم دارد؟
    کشنده، مرگبار، مرگ آور و ده ها واژه ی دیگر چه کم از مهلک دارد؟
    تراوش چه کم ار ترشح دارد؟

    شما فقط شعار بلدید و در عمل از هم غربزده ای غرب زده تر و از هر عرب پرستی ، خودباخته تر هستید!
    نه به آن تارنگار نوشتنتان! نه به این تیترتان!

    پاسخحذف
  6. دوست عزیز،
    شجاعت شاید آیین شما باشد که در ابراز ایده‌های بدون مطالعه‌تان ابراز می‌کنید اما مطمئنا این شجاعت شما، ربطی به آزادی و آزادگی ندارد.
    کمی و فقط کمی، وقت بگذارید و آن تاریخی را که بدان معتقدید را مطالعه بفرمایید تا بدانید، فدرالیسم، نه تنها سم مهلکت برای ایران نیست، که تنها راه همزیستی مسالمت‌آمیز در ایران امروز است که ریشه در تاریخی کهن دارد.

    پاسخحذف
  7. نوشته شما صحیح است. البته از نظر علمی و برهانی مشکلاتی دارد
    فدرالیسم به معنا و برداشت دوستانی که در زیر نوشته نظر داده اند(فدرالیسم قومی) مفهومی کاملا خارج از رده و در جهت فریب عوام است که به عنوان راه حلی موقتی برای ساکت کردن سطح پایین علمی و فرهنگی جامعه با سواستفاده از تعصبات قومی استفاده می شود. با این حال هنوز هم فوائد زیادی برای نظام فدرال غیر قومی قابل ذکر هست که به تحقیق و مطالعه بیشتری از طرف شما نیاز دارد.
    موفق باشید 14/فروردین/91

    پاسخحذف
  8. دوست عزیز نژاد پرست ، آقای بیژن ،

    در دنیا امروز ، شما و دیگر دوستان نژادپرست و راسیست مانند شما . احتیاج به تراپی و درمان دارند.
    اگر فدرالیسم را نپذیریم ، در واقع تجزیه ایران را غیر مستقیم پذیرفتیم .

    پاسخحذف
  9. agar tajzieh talabi jorme, federalism ham jorm baashe, pas centralisme fars wa taasobe bar ruye zabane farsi wa marzhaye iran ham baayad jorm tallaghi besheh!

    پاسخحذف
  10. تصور بر این بوده که تجزیه طلبها از گفتمان هم عصر خود به شدت عقب مانده اند اما گویا به طور کل از همه چیز عقب مانده اند پس گذشت یکسال از انتشار این مقاله در این تارنگار و گذشت 2 سال در دیگر نشریات جماعت خوابزده تازه خبر شدند شده اند .

    پاسخحذف